Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
See if you can unite the dead knot .
ببین این گره کور را می توانی باز کنی
Other Matches
To unite a knot .
گره را باز کردن
dead knot
گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
unite
ترکیب کردن
unite
بهم پیوست
unite
متحد کردن
unite
یکی کردن
unite
متفق کردن
unite
وصلت دادن
unite
سکه قدیم انگلیسی
unite
مرتبط کردن
unite
متحد کردن ترکیب کردن
output unite
واحد خروجی
knot
نات
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
میل دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
کانون
[کاموا]
knot
بقچه
[کاموا ]
knot
[واحد سرعت دریایی معادل ۱۸۵۲ متر درساعت]
knot
گره دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
گره
knot
گره دریایی
knot
گره زدن
knot
غده چیز سفت یا غلنبه
knot
میل دریایی
knot
گره دریایی
knot
نات
knot
گره زدن
knot
منگوله دار کردن گره دریایی
knot
گره خوردن
knot
گیرانداختن
knot
بهم پیوستن
knot
واحد سرعت دریایی معادل 01/ 6706 فوت درساعت
knot
گره پیشاهنگی
knot
مشکل عقده
knot
گره
knot
برکمدگی
knot
دژپیه
knot
گره خوردن
tie the knot
<idiom>
ازدواج کردن
alternate knot
گره یک در میان (نوعی گره تقلبی)
angular knot
گره زاویه ای مثل گره آویز
surgeon's knot
گره بخیه جراحی
asymmetric knot
گره نامتقارن
to untie a knot
گرهی رابازکردن
sword knot
شرابه شمشیر
to tie a knot
گره زدن
tight knot
گره سخت
asymmetric knot
گره سنه
to cut the g. knot
گره یامشکلی رابزورحل کردن
top-knot
پرهای تارکسر
turtle knot
گره وصل کردن طعمه ماهیگیری به راهنما
wall knot
گره حصیری
top-knot
موی فرق سر
top-knot
کاکل
top-knot
سر پر
macrame knot
گره توری بافی
top-knot
گره زینتی
figure-eight knot
شکلگره8تایی
knot stitches
کوکگره
Gordian knot
مشکل معما مانند
Gordian knot
مسئلهی گیجکننده
Gordian knot
گرهی گوردیان گوردیوس
windsor knot
گره بزرگ کراوات
The knot has come loose .
گره شل شده است
wall knot
گره تخت
surfer's knot
ورم یا برجستگی زیر زانو یابالای پای موج سوار
square knot
گره مربع
elf knot
موی درهم برهم
elf knot
زلف ژولیده
elf knot
گیس جنی
figure eight knot
گره هشت کوهنوردی
figure of eight knot
گره هشت فرانسه
nail knot
گره بین نخ فرعی و اصلی ماهیگیری
knot hole
محل حفره
knot hole
محل گره
knot tie
گره مقرهای
half knot
گره خفتی
half knot
نیم گره
granny knot
گره غلط
granny knot
گره عامی
double knot
گره دوبل
diameter of a knot
قطر یک گره
fisherman's knot
گره ماهی گیر
square knot
گره مربر
square knot
گره مرکب از دونیم کره
slip knot
گره زود گشا
slip knot
گره خفت
running knot
گره بند
overhand knot
گره اضافی
shoulder knot
واکسیل
shoulder knot
روبان یاحمایل زینتی روی شانه
sailor's knot
گره کراوات
running knot
خفت
psyche knot
ارایش گیسو بصورت گوجه فرنگی
pruisik knot
گره پروسیک
overhand knot
گره ساده
fisherman's knot
گره
hand knot
گره دستی
constrictor knot
گره فشاری
crown knot
گره تاج
tie
[knot]
خفت
Spanish knot
گره اسپانیایی
[این گره بدور یک نخ تار زده شده و به آفریقا منسوب می باشد.]
senneh knot
گره نامتقارن
senneh knot
گره فارسی
Persian knot
گره نامتقارن
Persian knot
گره فارسی
packing knot
گره زدن بدون پود
knot ratio
نسبت تعداد گره
[این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
knot strength
استحکام گره
knot density
چگالی گره
[تراکم تعداد گره در مساحتی مشخص از فرش می باشد که اغلب بصورت متر مربع و یا اینچ مربع محاسبه می گردد.]
knot count
رجشمار
[گره زرعی]
[تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
tie
[knot]
ریشه
clinch knot
گره ثابت
butterfly knot
گره پروانه
manrope knot
head s"turk
berber knot
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
Danish knot
گره رنی
turkish knot
گره متقارن
turkish knot
گره ترکی
tie
[knot]
پیچه
blood knot
نوعی گره
symmetric knot
گره ترکی
[گره نامتقارن]
[که بدور دو تار زده می شود و معمولا از قلاب جهت خفت زدن استفاده می شود.]
tie
[knot]
ایلمک
reef knot
گره راست
French knot stitch
گرهفرانسوی
heaving line knot
گره هبلین
loop knot tie
گره حلقوی
Tie a knot in the rope .
طناب را یک گره بزنید
perfection loop knot
نوعی گره قرنیهای در انتهای نخ ماهیگیری
asymmetric knot
[farsi]
گره فارسی
Tie a rope in a firm knot .
طناب را گره محکمی زدن
dead
مرده
dead
کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead
دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead
آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead even
کاملا مساوی
dead and gone
<idiom>
هفت کفن پوسانده
dead
[چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead against
درست مقابل
dead
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead
بی پتانسیل
dead
بی حس
dead
منسوخ کهنه
dead
توپ کم جان
dead
گوی بولینگ ضعیف
dead
متوفی
dead
ساکن
dead
مات
from the dead
ازمیان مردگان
dead
مسکوت
dead even
دقیقا برابر
dead
مهجور
dead as a d.
بکلی مرده
dead water
مانداب
He is not dead by any chance , is he ?
نکند مرده باشد ؟
a dead language
<idiom>
زبان مرده و منقرض شده
[زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
ye living and the dead
زندگان و مردگان
half dead
نیم جان
to be dead asleep
در خواب عمیق بودن
dead ahead
<idiom>
درست درپشت ،قبل
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
Never!over my dead body .
صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
dead duck
آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
dead wire
سیم بی برق
dead zone
زاویه بیروح
playing dead
مرده نمایی
the dead of winter
چله زمستان
dead bolt
زبانهگوی
to be a dead duck
بیهوده بودن
[چیزی یا کسی]
dead wool
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
to be a dead duck
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
dead as a doornail
<idiom>
کاملا مرده
to f. a dead horse
کوشش بی فایده کردن
The battery is dead.
باتری تمام شده است.
Speak well of the dead .
<proverb>
پشت سر مرده بد نگو.
to be dead keen
[on]
واقعا مشتاق بودن
[به]
dead end
<idiom>
به آخرخط رسیدن
the quick and the dead
زندگان ومردگان
Drop dead
<idiom>
کم کردن مزاحمت
dead to the world
<idiom>
زود به خواب رفتن
dead tired
<idiom>
خیلی خسته واز پا افتاده
Be a dead ringer for someone
<idiom>
شباهت زیاد دو نفر
The battery is dead.
باتری خالی شده است.
dead duck
<idiom>
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
dead center
<idiom>
کاملا وسط
to f. a dead horse
اب درهاون کوبیدن
over one's dead body
<idiom>
هرگز
to cut somebody dead
<idiom>
به کسی عمدا بی محلی کردن
[اصطلاح روزمره]
dead on arrival
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
dead-light
پنجره ثابت
dead-house
مرده شوی خانه
dead set against something
<idiom>
کاملا مصمم در انجام کاری
dead center
مرکز سکون و بی حرکتی
dead light
روزنهای که اطاق کشتی راازطوفان حفظ میکند
dead line
خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
dead load
پایه پل
dead load
شاسی اتومبیل
dead load
وزن ثابت و متعلقات ان
dead load
بار ازمایشی
dead load
بار مرده
dead load
بار ساکن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com