English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
She asked me in (inside the house). تعارفم کرد بروم بو
Other Matches
asked طلبیدن
asked خواستن
asked برای چیزی بی تاب شدن
asked خواهش کردن
asked جویا شدن
asked پرسیدن
asked <adj.> <past-p.> تقاضا شده
asked <adj.> <past-p.> درخواست شده
asked <adj.> <past-p.> مطالبه شده
asked <adj.> <past-p.> خواسته شده
asked <adj.> <past-p.> طلب شده
asked دعوت کردن
asked <adj.> <past-p.> طلبیده شده
I asked for ... من سفارش ... را دادم.
He expressly asked for you to ... او صریحا از شما خواسته که ...
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
i asked him a question چیزی ازاو پرسیدم
He asked permission to come in. اجازه خواست بیاید تو
You asked for it. You had it coming. حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
i asked him a question پرسشی از او کردم
i asked him a question سئوالی از اوپرسیدم
i asked him to dinner او را به ناهار خواندم
The fox,being asked who his withness was ,said, my. <proverb> به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم.
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
I asked for a small portion. من یک پرس کوچک سفارش دادم.
Millions saw the apple fall, but Newton was the one who asked why? میلیون ها نفر به زمین افتادن سیب را دیده بودند اما فقط نیوتون پرسید چرا؟
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
inside and out <idiom> به طور کامل
inside نزدیک به مرکز بخش درونی
inside <adv.> <prep.> در توی
inside <adv.> <prep.> توی
inside <adv.> <prep.> در داخل
inside موج نزدیک ساحل
inside of داخل و یا توی چیزی
inside of بطن هر چیزی
inside out <idiom> داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside درونی
inside داخل
inside درون
inside تویی
inside باطن
inside نزدیک بمرکز
inside قسمت داخلی
inside تو اعضای داخلی
inside داخلی
inside thread دنده داخلی قلاویز
located inside در درون قرارگرفته
inside wiring سیمکشی داخل
inside track <idiom> سودبردن
inside knob مهرهداخلی
inside wing بال داخلی
it is rough on the inside از تو زبر است
it is rough on the inside توی ان زبراست
to step inside قدم نهادن در
to step inside توآمدن
located inside تو واقع شده
to step inside واردشدن
to step inside داخل شدن
inside pass مبادله چوب در امدادی
inside thread مارپیچ داخلی
inside caliper کولیس داخلی
inside berm سکوی شیببر درونی
inside diameter قطر داخلی
inside kick پیش لنگ
inside kick ضربه با روی پا
inside information اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
inside hinge لولای داخلی
inside draft شیب داخلی
inside diameter قطر هسته
inside left بغل چپ
inside lines خطوط حمله شمشیربازی
inside micrometer میکرومتر داخلی
inside sarma انواع کنده رو
turned inside out پشت رو شده
turned inside out وارونه
inside of a week در یک هفته کمتر
inside of a week کمتر از یک هفته
inside of the foot kick بغل پای ضربه زننده
inside roughing chisel قلم دیزی
inside door handle دستگیره داخل درب اتومبیل
rear takedown with inside singleleg & kn زیریک خم اقل از راست
inside kick and overarm control لنگ کردی
double leg and inside turnover دوخم با عوض کردن دست شبیه سر و ته یکی مخالف یایک پا رو کار
inside-leg snap-fastening دکمهایرویسمتداخلشلوار
rear waistlock and forward inside leg tr انواع درو
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
point takedown with inside standing leg زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
house محکم کردن
house خانه نشین شدن
house منزل گزیدن
house منزل دادن پناه دادن
house جا دادن
house اهل خانه اهل بیت
house جادادن
keep house در خانه ماندن
keep house خانه داری کردن
own a house خانهای دارم
house منزل
house جایگاه جا
house خاندان
house برج
house مجلس
the house over the way خانه روبرو
house to let خانه اجارهای
house of d. زندان موقتی
house of d. توقیف گاه
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
i own that house من صاحب ان خانه هستم
to keep house خانه داری کردن
to keep house خانه نشین شدن
her house خانه ان زن
her house خانه اش
to let a house خانهای را اجاره دادن
in-house درون ساختمان یک شرکت
in house درون ساختمان یک شرکت
house قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
house شرکت
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house to get خانه اجارهای
house سرای
necessary house محرمانه
This house is my own . این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
keep house <idiom>
on the house <idiom> مجاز درکاری
necessary house خلوت
necessary house محرم
It is not very far from our house. خیلی ازمنزل ما دورنیست
necessary house خصوصی
He came out of the house. از منزل درآمد
Outside the house. بیرون از خانه
house-to-house جستجویخانهبهخانه
necessary house نهانی
own a house دارای خانهای هستم
house خانه
hall-house تالار باز
ice-house [ساختمان یخچال مانند]
pigeon house کبوتر خان
slaughter house سلاخ خانه مسلخ
summer house کوشک
house of cards ساختمان سست بنیاد [اصطلاح مجازی]
slaughter house کشتارگاه
summer house کلاه فرنگی
summer house خانه باغچه دار
Golden House [سرای رومی ساخته شده توسط نرو]
panel house جنده خانه
station house ایستگاه راه اهن
station house مرکزکلانتری
pest house بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
pest house خسته خانه
station house ایستگاه کلانتری
rest house مهمان سرا
software house مرکز نرم افزاری
software house خانه نرم افزاری
gin-house [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
summer house خانه تابستانی
solar house گلخانه شیشهای
safe house خانه امن
pigeon house لانه کبوتر
porter house جایگاه فروش و صرف ابجووکباب و مانند انها
pot house میخانه
pot house ابجو فروشی خرابات
power house کارخانه برق
printing house چاپخانه
pump house تلمبه خانه
round house بازداشت گاه اطاق عقبی درعرشه بالای کشتی
range house دفتر میدان تیر
range house اطاق انبارمیدان
poor house دارالمساکین
poor house مسکین خانه
poor house نوانخانه
long-house مسکن اشتراکی
house of cards طرح پوشالی [اصطلاح مجازی ]
house of cards ساختمان با ورقهای پاسور
[the house] is haunted [این خانه] روح دارد
pigeon house برج کبوتر
pilot house اطاق سکان
pilot house پل فرماندهی
poor house گدا خانه
ranch house خانه یک اشکوبه
house arrest توقیف در منزل
culver-house [سوراخی در کبوترخانه]
free house مغازهایکهچندیننوعآبجومیفروشد
house guest میهمان
house servant خدمتکارمنزل
publishing house خانهنشر
To let (rent out) a house. خانه ای رااجاره دادن
I have no claim to this house. نسبت به این خانه ادعایی ندارم
common-house نشیمنگاه صومعه
doll's house خانهعروسکی
country house خانهروستایی
auction house شرکی کهکارش برگزار کردن حراج باشد
house arrest بازداشت در خانه
hen house مرغدونی
house dress لباسخانه
dike-house سنگر
dead-house مرده شوی خانه
winder house خانهنخپیچ
acid house نوعی موسیقی رقص کهاصولا با استفاده از مواد مخدر توهمزا همراه است
apartment house ساختمان آپارتمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com