English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (6 milliseconds)
English Persian
She has a delightfully mellow voice . صدای گرمی دارد
Other Matches
He has a rich mellow voice. صدایش گرم وپخته است
delightfully از روی شعف
mellow نرم
mellow جا افتاده
mellow دلپذیر مهربان
mellow رسیده
voice صدای سخنرانی انسان
voice واک
voice تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice بیان کردن
with one voice بایک زبان متفقا
voice-over صدای خارج از تصویر
voice-over سخنان افزوده
A voice came from beyond . صدائی از غیب آمد
voice ادا کردن
voice سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice اواز
voice صدای انسان
voice اوا
voice ادا کردن
voice باصدابیان کردن
voice صوت
voice صدا
voice تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice خروجی صوت
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice رای
voice گفتاری
voice شفاهی صوتی
voice coil پیچک صدا
give voice to <idiom> احساس ونظرت رابیان کن
voice response جواب صوتی
voice recognition تشخیص صدا
voice recognition تشخیص صوتی
voice recognition بازشناسی صدا
voice output خروجی به صورت صدا
voice output خروجی صوتی
voice operated با کار افت صدایی
voice synthesis ترکیب صوتی
voice synthesis ترکیب صدا
voice selector انتخابگرصدا
voice-overs سخنان افزوده
voice-overs صدای خارج از تصویر
She has a soft voice صدای نرمی دارد
At the top of ones voice . با صدای هرچه بلند تر
A firm voice . صدای محکم
voice tube لولههای صدارسان
voice synthesizer ترکیب کننده صدا
voice mail پست اوایی پست صوتی
voice mail پست صوتی
the passive voice فعل مجهول
the passive voice بنای مجهول
the active voice فعل معلوم
the active voice معلوم
no one raised his voice صدای هیچکس درنیامد
negative voice رای مخالف دادن
negative voice قدغن کردن
negative voice رای مخالف رد کردن
negative voice منع نشانه مخالفت
negative voice رد
negative voice حق رد
i had no voice in that matter من دران قضیه رایی نداشتم
he started at my voice از صدای من از جا پرید
the public voice ارا
the public voice عمومی
voice key کلید صدایی
voice input ورودی صوتی
voice frequency بسامد صدایی
voice communications ارتباطات صوتی
the range of voice دانگ صدا
to a ones voice to music صدای خودراباسازجفت کرد
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
automatic voice network شبکه صوتی خودکار
voice operated device دستگاه با کار افت صدایی
voice grade channel ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
voice grade channel کانال ارسال گفتار
She has a lovely ( nice ) voice. صدای قشنگه دارد
voice edit buttons دکمههایتصیحصدا
voice grade channel مجرای از درجه صدایی
voice answer back پاسخ سمعی
She has a lovely (nice) voice. صدای قشنگه دارد
My voice is not clear today. صدایم امروز صاف نیست
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
sweet words (voice,sleep کلمات ( صدا خواب )شیرین
Speak in a low voice . Spead slowly . یواش حرف زدن
I hear a strange noise ( voice , sound ) . صدای غریبی به گوشم می رسد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com