English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
Other Matches
attraction کشش
attraction ربایش
attraction جذب
attraction جاذبه
attraction کشندگی
earth's attraction جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
earth's attraction ربایش زمین
counter attraction جاذبه متقابله
attraction force نیروی جاذبه
attraction force نیروی ربایش
attraction of current جاذبه میدان
counter attraction کشش متقابل
coulomb attraction جاذبه کولنی
capillary attraction جاذبه شعریه
gravitational attraction جاذبه گرانشی
electromagnetic attraction جاذبه الکترومغناطیسی
interionic attraction جاذبه بین یونی
intermolecular attraction جاذبه بین مولکولی
electrostatic attraction جاذبه الکترواستاتیکی
magnetic attraction جاذبه مغناطیسی
electric attraction جاذبه الکتریکی
gravitational attraction گرانش
law of electrostatic attraction قانون جاذبه الکترواستاتیکی
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
center متمرکز کردن
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center سانتر
off center خارج از مرکز
center متمرکز نقطه اتکاء
center نقطه گره
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center نقط ه میانی چیزی
center کیان
center گروه مرکزی
off-center <idiom> عجیب وغریب
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center میان
center مرکز
center وسط ونقطه مرکزی
center درمرکز قرارگرفتن
center مجمع
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center تمرکز یافتن
communication center مرکز مخابرات
communication center مرکزارتباطات
education center اموزشگاه
chiral center مرکز کایرال
center strap نوار پهن تور تنیس
center web مرکز چرخ
education center مرکز اموزش
feeding center مرکز تغذیه
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
filter center مرکزتوزیع اطلاعات
four center arch قوس جناغی چهار پرگاری
center web هسته
center stripe خط میانی زمین
center strop نوار پهن تور تنیس
community center ساختمان محل انجمن
documentation center مرکز اسناد
direction center مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
convalescent center یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
control center مرکزکنترل
control center مرکز کنترل عملیات
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center تمرکز هزینه
computing center مرکز محاسبات
computer center مرکز کامپیوتر
data center مرکز داده ها
data center مرکز داده
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
dead center نقطه مرگ
community center مرکزاجتماع
diffracting center مرکز پراشنده
direction center مرکز هدایت عملیات
cost center مرکز هزینه زا
switching center مرکز راه گزینی
speech center مرکز گویایی
sleep center مرکز خواب
signal center مرکز پیام
signal center مرکزارتباطات
signal center مرکز مخابرات
shopping center بازار
shopping center مرکز فروش
training center مرکز اموزش
three center bonding پیوند سه مرکزی
vasoconstrictor center مرکز انقباض عروق
detention center بازداشتگاه
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
dead center <idiom> کاملا وسط
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
wheel center مرکز چرخ
school center مرکز اموزش
respiratory center مرکز تنفسی
reserve center مرکز اموزش احتیاط
nerve center مرکزفرماندهی
nerve center مرکز عصبی
message center مرکز پیام
luminescent center هسته لومینسانس
local center مرکز محلی
regional center مرکز منطقهای
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
inversion center مرکز وارونگی
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
operation center مرکز عملیات
reserve center مرکز احتیاط
relay center مرکز باز پخش
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
provision center مرکز توشه
primary center مرکز اولیه
primary center مرکز عمده
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
pintle center نقطه لولا
information center مرکز اطلاعات
center of distribution مرکز پخش
center of dispersion مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of dispersion مرکز پراکندگی
center of burst مرکزاصابت گلوله
center drill مته متمرکز
center of buoyancy مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of buoyancy مرکز تعادل شناوری
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
center drill مته مرکز
center of gravity مرکز ثقل
center of burst مرکز ترکش گلوله
center of gravity مرکزگرایی
center distance فاصله مرکزی
center distance فاصله ازمرکز
center of gravity گرانیگاه
center circle دایره میانی
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
center mark مرکز سوراخ
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center line خط محور
center lathe ماشین تراش متمرکز
center land خط میانی
center forward بازیگر نوک حمله
center ice قسمت بی طرف زمین
center grinding دستگاه سنگ متمرکز
center gage مرکز سنج
center line اسه
center line خط مرکز
center line مرکزدوران
center line خط صفر
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center line خط وسط زمین
center line خط میانی زمین
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center forward سانترفوروارد
center gravity گرانیگاه
center spuare زاویه تمرکز
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
symmerty center مرکز تقارن
brain center مرکز مغزی
burst center مرکز ترکش
center of symmerty مرکز تقارن
burst center مرکز گلوله
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
center grinding سنگ چاقو تیزکنی
center piece میانه
center punch سنبه نشان
center punch مرکز سوراخ
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center sleeve مرغک ماشین تراش
center sleeve مرکز مجوف
center wing بال میانی
center section بال میانی
center punch مرکز منگنه
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
battery center مرکز اتشبار
center of resistance مرکز مقاومت
active center مرکز فعال
aerodynamic center مرکز ایرودینامیکی
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
center back بک میانی
center back بازیگر میانی خط عقب
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
center base میدان مرکزی
center bit مته سه نبش
center board ته قایق بادبانی
center circle دایره وسط زمین
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of impact مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of mass مرکز جرم
center of pressure مرکز فشار
center of lift مرکز برا
center of mass مرکز هدف
center of mass مرکز هیولای هدف
center of mass مرکز حجم هدف
area signal center مرکز مخابرات منطقه
target information center مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
target information center مرکز اطلاعات هدف
word processing center مرکز پردازش کلمه
tactical operation center مرکز عملیات تاکتیکی
top dead center نقطه مرگ بالا
army personnel center مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com