Dictiornary-Farsi | She looks pathetic in that dress . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 107 (6 milliseconds)

English	Persian
She looks pathetic in that dress .	این لباس به تنش گریه می کند


Other Matches

Full dress. Formal dress.	لباس رسمی
pathetic	حزن اور سوزناک
pathetic	دارای احساسات شدید
pathetic	رقت انگیز
pathetic	تاثراور
pathetic	موثر احساساتی
pathetic nerve	پی بکری
pathetic nerve	عصب اشتیاقی
to dress up	خودرا اراستن
to [get] dress [ed]	جامه پوشیدن
dress down	سخت ملامت کردن
to dress out or up	بالباس اراستن
dress down	ملامت سخت
dress	ترتیب دادن
in the f. of her dress	لای لباسش
to dress up	لباس پوشیدن
dress up <idiom>	بهترین لباس خود را پوشیدن
dress	اهار زدن مستقیم کردن
dress	بستن
dress	پوشاندن
dress	لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
she is too p about her dress	زیاد درلباس دقت می گیرد
to dress down	سرزنش کردن
dress	لباس پوشیدن
dress	جامه بتن کردن
dress	درست کردن لباس
dress	مزین کردن
to dress down	تادیب کردن
dress	پیراستن
dress	لباس مخصوص فرمان بایست در مشق صف جمع
dress with crinoline	لباسپفی
dress with bustle	لباسپرچین
coat dress	روپوش
proper dress	جامه زیبا
rational dress	نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
morning dress	جامهی رسمی صبحگاهی
window dress	بنمایش گذاشتن
window dress	پشت ویترین گذاشتن
to panel a dress	جامه زنانه را با تیکهای ازرنگ دیگر اراستن
top dress	ازرو کود دادن
dress with panniers	لباستوری
house dress	لباسخانه
to fit a dress on somebody	جامه ای را برای کسی اندازه کردن
to dress [food]	آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
to dress [salad]	چاشنی زدن [آرایش دادن ] [سالاد]
shirtwaist dress	پیراهنکمردار
This dress is quite the thing.	این لباس چیز حسابی است
This dress suits me .	این لباس به من میاید.
wrapover dress	راست
wrapover dress	پیراهنیقهچپ
types of dress	انواعپیراهن
tunic dress	بلوزبلندودامن
trapeze dress	پیراهنازبالاکلوش
T-shirt dress	تیشرت
sheath dress	پیراهنیکسره
princess dress	پیراهنپرنسسی
polo dress	پیراهنیقهمردانه
proper dress	جامه شایسته
dress rehearsal	اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
dress shirts	پیراهن سفید مردانه
dress shirts	پیراهن عصر مردانه
dress shirts	پیراهن لباس رسمی
battle dress	نیم تنه جنگی
battle dress	لباس ضدگلوله
battle dress	جلیقه جنگی
canonical dress	لباس رسمی روحانیون
dress coat	جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
dress shirt	پیراهن لباس رسمی
dress shirt	پیراهن عصر مردانه
dress shirt	پیراهن سفید مردانه
dress rehearsals	اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
full dress	بالباس تمام رسمی
full dress	لباس سلام
evening dress	لباس ویژه شام یامهمانی شب
fancy dress	لباس بالماسکه
fancy dress	بالماسکه
dress circle	صندلیهای ردیف جلوتماشاخانه
dress goods	قماشهای زنانه
dress guard	اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
dress improver	لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
head dress	لچک ارایش سر یا مو
hog dress	بریدن گلوی شکار
monkhood dress	جامه
monkhood dress	راهبان
night dress	جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
dress ship	پرچم جشن را افراشتن
plain dress	لباس غیر نظامی
print dress	جامه چیت
print dress	لباس چیتی
head dress	پوشاک سر
dress uniform	انیفرم رسمی
dress uniform	لباس رسمی نظامی
dress making	زنانه دوزی
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
evining dress	لباس شب
fatigue dress	جامه بیگاری
head dress	روسری
dress suit	لباس رسمی شب
You really look like a million bucks in that dress.	در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
drop waist dress	پیراهنازکمرکلوش
to dress a salad with mayonnaise	مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
to top dress the eart	کود روی خاک پاشیدن
Plain food (dress).	غذا ( لباس ) ساده
Clinging clothes. Tight-fitting dress.	لباس چسب تن
The tailor ruined my suit ( jacket , dress ) .	خیاط لباسم راخراب کرد
to dress [put on your clothes or particular clothes]	لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]