English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (9 milliseconds)
English Persian
Slow but sure wins the race. <proverb> پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
Search result with all words
slow and steady wins the race اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
Other Matches
wins بدست اوردن تحصیل کردن
wins فتح
wins پیروزی
wins پیروز شدن در جنگ
wins پیروز شدن
wins بردن
wins پیروزی برد
wins فاتح شدن غلبه یافتن بر
slow down به عقب انداختن
slow down تاخیر کردن
slow down کند
slow down اهسته
slow تدریجی
slow and sure شتاب کار را خراب میکند
slow down <idiom> از حد معمول آرامتر
slow مسیر خیس
slow حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
slow یواش
slow اهسته کردن یاشدن
go-slow آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow کند
slow اهسته
slow-down <idiom> به توقف کامل نرسیدن
SLOW آهسته
slow down کاهش
slow کودن تنبل
slow coach ادم قدیمی مسلک
slow and steady اهسته وپیوسته
slow footedness اهستگی
slow footed اهسته
slow fire اتش کردن بانواخت کند
slow fire نواخت کند
slow ahead اهسته به جلو
slow footed کندرو
slow curing قیرهای محلول دیرگیر
slow witted کند ذهن
slow coach ادم بیحال یا کودن
slow fire یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
slow setting کند گیر
slow to anger دیر غضب
slow to wrath دیرغضب
slow to wrath دیر خشم
slow to wrath خونسرد
slow twitch کند انقباض
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
slow motion کند
slow motion کند جنبی
slow motion حرکت کند
slow motion کند نمایی
slow pill ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow paced اهسته خرام
slow footedness کندروی
slow gait چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
slow gaited کندقدم
slow learner کنداموز
slow match کبریت کند سوز
slow moving دارای حرکت کند
slow moving کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow neutron نوترون کند
slow of speech کندزبان
slow paced اهسته گام
slow lane محلعبورآهسته
slow-motion برپیچسرخورنده
slow worm کورمار
slow worm مار شیشهای
dead slow خیلی اهسته
at a slow pace اهسته
slow-witted بیهوش
slow-witted کندذهن
slow burning conductor سیم اهسته سوز
slow moving depression کمفشاری کند
slow-burning stove اجاقآرام پز
He was walking with slow steps . با قدمهای آهسته راه می رفت
slow curing cutback قیر مایع دیرگیر
slow motion picture تصویر با حرکت اهسته
slow-wave sleep [SWS] مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
slow-wave sleep [SWS] خواب عمیق [روانشناسی]
Be slow to promise and quick to perform. <proverb> در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
race جوی
race اسب دوانی
race ریل لغزنده
race طایفه
race ابراهه
race نسل تبار
race سرسره ریل
race قوم
race طبق ه
race طوقه لغزنده
race سینی لغزنده
race وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race مسابقه سرعت
race قاب
race نهر
race جدار
race دور
race دوران مسیر
race دویدن
race نژاد
race گردش
race مسابقه
race course میدان مسابقه
race مسابقه دادن بسرعت رفتن
human race بشریت
the human race نوع بشر
race meeting برگزاریچنددورمسابقهاسبدوانیدریکدورمسابقه
race relations روشیکهافراددرمسابقهبایکدیگررابطهدارند
sack race مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
the human race بشریت
rat race <idiom> رها کردن ،تنها گذاشتن
A hurdle race . مسابقه دو با مانع
arms race مسابقه تسلیحاتی
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
the hu man race نوع بشر
the hu man race نژادانسان
the black race نژاد سیاه
tail race کانال هدایت اب از توربین به خارج
tide race جذر و مد سریع اب دریا
the white race نژادابیض
stage race مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
to ride a race در اسب دوانی شرکت کردن
to row a race در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
the white race نژادسفید
he has run his race دوره
obstacle race مسابقه دو با پرش موانع
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
post race مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
produce race مسابقه بین اسبهایی که هنوزکره نداشته اند
race card برنامه اسب دوانی
race condition حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
race glass دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
race ring سینی دوار
race ring طوقه سرسرهای
race ring رینگ و پایه مسلسل
nursey race مسابقه اسبهای 2 ساله
mill race جوی اسیاب
he has run his race خودراپیموده
he has run his race است
head race تنوره اسیاب
harness race مسابقه ارابه رانی
horse race مسابقه اسب دوانی
hurdle race اسب دوانی با پرش از موانع
maiden race مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
master race نژاد برتر
match race مسابقه دو بین دو نفر
mill race اب اسیاب
race ring رینگ لغزنده سرسره لغزنده طوقه دوار
relay race دو امدادی
figure race مسابقه اتومبیلرانی درمسیری بشکل 8 لاتین
endurance race مسابقه اتومبیلرانی استقامت
endurance race مسابقه استقامت
drag race مسابقه اتومبیلرانی سرعت
flat race مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
claiming race مسابقه اسبهای هم قیمت
bearing race جدار یاتاقان
head race کانال هذایت اب به توربین
race horse اسب مسابقه
conditional race مسابقه مشروط با ارابه
foot race مسابقه راهپیمایی
selling race مسابقه فروش اسب
front race پیشتازی
road race دو ماراتون
race walking مسابقه راهپیمایی
row a race مسابقه کرجی رانی دادن
selling race مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
optional claiming race مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
currency depreciation race تجدید نظر در قیمت پول جاری
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
currency depreciation race تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
to poach a start in race نا بهنگام پیش افتادن
to poach a start in race بدون حق در مسابقه دوازدیگران جلو زدن
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
special weight race مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
weight for age race مسابقه اسبها با وزنهای طبق جدول سنی
To win the match(race,contest). مسابقه رابردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com