Dictiornary-Farsi | That is fine by me if you agree. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 141 (5 milliseconds)

English	Persian
That is fine by me if you agree.	اگر موافقی من هم حرفی ندارم


Other Matches

agree	خوشنود کردن
agree	فرونشاندن
agree	ترتیب دادن درست کردن
to agree on something	موافقت کردن با چیزی
to agree on something	موافق بودن با چیزی
to agree on something	سازش کردن با چیزی
agree	جلوس کردن نائل شدن
I agree.	قبول دارم.
I agree.	موافقم.
agree	موافقت کردن موافق بودن
Do you agree that …	آیا تصدیق می کنید که …
agree	اشتی دادن مطابقت کردن
agree	متفق بودن همرای بودن
agree	سازش کردن
agree	ممنون کردن پسندامدن
agree	خشم
I couldnt agree with you more! <idiom>	قربان دهنت. [چه خوب گفتی]
I couldnt agree with you more .	آی گفتی . قربان دهنت
Am I not right?dont you agree with me ?	درست می گه یا نه ؟
to agree in opinion	هم عقیده بودن
I agree with you completely.	من کاملا با نظر شما موافق هستم.
Those who agree,raise their hands.	موافقین دستهایشان رابلند کنند
She declined several restaurants before we could agree on one.	او [زن] چند رستوران را رد کرد قبل از اینکه ما توانستیم به توافق یک رستوران برسیم.
Vegetables dont agree (disagree)with me .	سبزیجات به من نمی سازد
to fine down	کاستن
in fine	خلاصه
in fine	بالاخره
I'm fine with it. <idiom>	من باهاش مشکلی ندارم.
Fine, I will take it.	خوب من اتاق را میخواهم.
That'll do me fine.	اون برای من کافیه.
to fine down	بادادن مبلغی ازاجاره
fine	فاخر
fine	نرم
fine	عالی لطیف
fine	نازک
fine	رقیق شدن خوب
fine	کوچک کردن صاف شدن
fine	جریمه گرفتن از صاف کردن
fine	جریمه کردن
fine	غرامت
fine	تاوان
fine	جریمه
fine	ضربه توپزن به پشت منطقه خود
fine	ریز
fine	شگرف
fine	کیفیت بسیار بالا و عالی
fine	جزای نقدی
fine	فریف
fine	مصادره کردن
fine	بسیار اماده
fine print	متن چاپ شده با حروف ریز
fine toned	خوش صدا
fine tune	تنظیم خصوصیات و پارامترهای نرم افزار و سخت افزار برای افزایش کارایی
fine grained	ریزدانه
how fine the weather is	چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
how fine is the weather	چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
he has a fine p in the town	اوخانه خوبی در شهر دارد
fine tuning	میزان سازی دقیق
fine woven	ریزبافت
fine turning	میزان سازی دقیق
liable to fine	مشمول جریمه
not to put too fine a p on it	رک وبادرشتی سخن گفتن
fine arts	هنرهای زیبا
I appreciate your concern, but I'm fine.	خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
We get along splendidly(fine)	خیلی با هم جور هستیم
That is quitw O. K. That is fine.	هیج اشکالی ندارد
fine art	هر مهارت هنری وفریف
fine art	آثار هنری نمایشگاه آثار هنری
fine art	صنایع مستظرفه
fine art	هنر هایزیبا
to chop fine	ریزریزکردن
fine spinning	ریسندگی نخ های ظریف
fine drawn	نتیجه ورزش
fine drawn	ممتد
fine drawn	مفصل
fine fingered	چابک دست
fine fingered	ماهر
fine flour	میده
fine aggregate	مصالح ریزدانه سنگدانههای ریز
fine gravel	شن دانه ریز
fine gravel	شن ریز
fine gravel	نرمه شن
fine drawn	لاغر شده در
fine drawn	باریک
fine adjustment	تنظیم فریف
fine adjustment	تنظیم دقیق
fine aggregate	مواد دانه ریز
fine aggregate	مواد ریز
fine boring	سوراخکاری فریف
fine draw	رفو کردن
fine draw	امتداد دادن
fine draw	نازک کردن
fine drawer	رفوگر
fine drawing	رفوگری
fine grained	دانه دانه شده ریز
fine leg	محل پشت سر توپزن
fine setting	تنظیم میکرومتری
fine sand	ماسه ریز
fine setting	تنظیم دقیق
fine spun	نازک ریسته
fine spoken	خوش سخن
fine sight	تنظیم دقیق زاویه توپ
fine skill	مهارت فریف
fine sight	تنظیم خط نشانه دقیق
fine sieve	غربیل
fine sieve	الک
fine rain	باران
fine structure	استخوانبندی فریف
fine structure	ساختار فریف
fine spun	دقیق خیالی
fine spun	غیرعملی
fine spun	باریک
fine rain	باران ریز
fine rain	نم نم
fine adjustment knob	دکمه تنظیم دقیق
fine cold asphalt	اسفالت سرد و نرم
compacted fine earth	جاک نرم توپر
compacted fine earth	خاک نرم کوبیده
fine boring machine	دستگاه مته فریف
of a fine or beauteous mould	خوش ریخت
fine green marble	سنگ گندمی
azimuth fine adjustment	تنظیم قوس صحیح
fine miscle movement	حرکت فریف عضلانی
fine-tooth comb	ملاحظهدقیقوموشکافانهچیزی
fine motor skills	مهارتهای حرکتی فریف
travellers tell fine tales	جهاندیده بسیارگوید دروغ
She was a fine woman ( person ) .	وجود بسیار نازنینی بود
altitude fine adjustment	دستگاه تنظیم دقیق
they gave him a fine sendoff	ایین بدرود راباوی بجااوردندبرایش دعای خیرکردند
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
chisel marking fine lines	پرداز
part [ial] payment of a fine	پرداخت قسمتی از جریمه
fine data entry control	کنترلدخولاطلاعاتعالی
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !	معنی دوستی را هم فهمیدیم
Fine words butter no parsnips.	از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
fine words butter no parsnips	بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
fine words butter no parsnips <proverb>	از حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود
To spilt hair . To make a fine distinction .	مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
You are a fine one to talk . You of all people have a nerve to talk .	تو یکی دیگه حرف نزن !
One fine day. Once upon a time . Some day.	روز روزگاری