Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 65 (6 milliseconds)
English
Persian
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
Other Matches
considered
بافکر باز ودرست
considered
با اندیشه صحیح
considered
مطرح شده
considered as a writen
از نظر نویسندگی
All thing considered.
باتوجه به کلیه مسایل (تمام جوانب امر )
A further increase is considered unlikely
[regarded as unlikely]
.
افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct.
برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
failed
قصور کردن
failed
رد شدن قصور ورزیدن
failed
عقیم ماندن ورشکستن
failed
وا ماندن
failed
درماندن
failed
مردود شدن
failed
ورشکست شدن
failed
رد شدن
failed
شکست خوردن
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fan failed
چتری
canned failed fuel
لولهسوختزائد
failed fuel canning
قوطیکردنسوختمصرفشده
failed fuel bay
صفحهسوختمصرفشده
No less than half the students failed the test.
کم کمش نیمی از دانش آموزان درآزمون قبول نشدند.
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed
چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
داغش به دلم ماند
campaign
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaign
جلگه
campaign
صحنه نبرد
campaign
نبرد
campaign
سلسله عملیات کوره بلند
campaign
زمین مسطح
campaign
مسافرت درداخل کشور
campaign
یک رشته عملیات جنگی
campaign
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
campaign
مبارزه
campaign
عملیات جنگی
campaign
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign
حمله
campaign
مسابقههای فصلی
the campaign against terrorism
مبارزه با تروریسم
literacy campaign
مبارزه با بی سوادی
election campaign
مبارزه انتخاباتی
to wage a campaign
لشکرکشی کردن
military campaign
لشکرکشی
[ارتش]
initial campaign
معرفی کالا به بازار
campaign star
نشان جنگی ستاره
campaign medal
مدال جنگی
campaign badge
نشان جنگی
naval campaign
جنگ دریایی
naval campaign
نبرد دریایی
plan of campaign
طرح پیکار
press campaign
مبارزه مطبوعاتی
whispering campaign
انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
smear campaign
تلاشبرایبدنام کردنفردی
campaign clasp
نشان فلزی شرکت درجنگ جهانی اول
advertising campaign
فعالیت تبلیغاتی
furnace campaign
عملیات داخل کوره
american campaign medal
نشان خدمت امریکا برای سالهای 64- 1491
to launch
[start]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
to conduct
[run]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
Anti – corruption campaign .
مبارزه با فساد
Farzaneh was considered an excellent teacher.
[ Farzaneh was regarded as an excellent teacher.]
فرزانه معلم بسیار عالی محسوب می شد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com