English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
The dog rubbed its head against my leg . سگ سرش را بپای من مالید
Other Matches
rubbed ساییدن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubbed سودن
rubbed مالیدن
rubbed سائیدن
rubbed پاک کردن
rubbed surface رویه صاف
You have rubbed your coat against some wet paint . کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )
head to head polymer بسپار سر به سر
head-first باکله
Off with his head ! سرش را ببرید !
head well مادر چاه
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشرفت
head way بجلو
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
to head off عازم شدن [گردش]
head well چاه پیشکار
keep one's head خونسردبودن
head-on نوک به نوک
head-on روبرو
head first باکله
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head-on از طرف سر
head-on از سر
head-first سربجلو
head-on شاخ بشاخ
keep one's head دست پاچه نشدن
head on نوک به نوک
head for به سمت معینی در حرکت بودن
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
one way head سریکجهته
R/W head HEAD WRITE/READ
R/W head وسیله
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head way پیشروی
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head دیوانه شدن
with head on سربه پیش سر به جلو
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
per head متوسطمیانگین
over head هزینه سربار
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
head to head رقابت شانه به شانه
head-first از سر سراسیمه
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
off with his head سرش را از تن جدا کنید
go to one's head <idiom> مغرور شدن
well head سر چشمه
head موضوع
head عناصر اولیه ستون
head سردرخت
head پیش رو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head سالار عنوان
head سرپل توالت ناو
head عازم شدن سرپل گرفتن
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ضربه با سر
head هد
head انتهای میز بیلیارد
head ابتداء
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head دستشویی قایق بالای بادبان
head نوک پیکان
head سرفشنگ
head منتها درجه موی سر
head فهم
head خط سر
head فرق سرصفحه
head سرستون
head رئیس
head اصلی
head عمده
head مهم
head دهانه
head : سرگذاشتن به
head دارای سرکردن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head انتها دماغه
head دربالا واقع شدن
head نوک
head on شاخ بشاخ
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head افت
head ارتفاع فشاری
head دماغه
head بخش بالایی وسیله
head شبکه یا بدنه
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head دهنه ابزار
head رهبری کردن مقاومت کردن
head on روبرو
head راس عدد
head کله
head سر
head راس
head عنوان مبحث
head on از طرف سر
head on از سر
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
rivet head کله پرچ
recording head نوک ضبط
round head برگردان
running head خط عنوان هرصفحه در متن
scald head کچلی
to knock head پیشانی برخاک نهادن
round head سر گرد
record head نوک ضبط
read head هد خواندن راس خواندن
to poke one's head دولادولا راه رفتن
raise its head پدید امدن
raw head نوک خواندن
raw head نوک خواننده
read head نوک خواندن
to pitch on one's head از سر پرت شدن
read head نوک خواننده
tension head بار کشش
raise its head پیدا شدن
sculptured head پیکره سر ادمی
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head سجود
the crown of the head فرق سر
ti lift one's head نیرو گرفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head نیروگرفتن
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
swelled head خودخواه
static head فشار ایستایی
sculptured head سردیس
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
pudding head بلید
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
long head زیرکی
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
letter head سر کاغذ
my head aches سرم درد میکند
heels over head معلق
keep one's head above water رهایی یافتن
keep one's head above water قصر دررفتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
net head ارتفاع موثر
output per head تولید سرانه
poppet head گیره
poppet head طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
poppy head خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head سر موتور
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head ارتفاع فشار
print head نوک چاپ
print head هد چاپ
pudding head ادم کودن و نادان
mast head نوک دکل کشتی
poppet head پایه
pope head جاروب گردیا دسته دراز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com