Dictiornary-Farsi | The dust was laid ( settled ) . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 175 (8 milliseconds)

English	Persian
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست


Other Matches

Dust has accumulated [settled] on the chairs.	روی صندلی ها خاک نشسته
settled	معین
settled	صاف
settled	جمعیت دار
settled	اباد
settled	مقیم
settled	ثابت
settled	ارام
It is not known yet . It is not settled yet .	هنوز معلوم نیست
I have settled all my accounts.	همه حساب هایم را صاف کردم
which diffrence shall be settled only by	..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
twice laid	ساخته شده از انتهای رشتههای طناب
new laid	تازه
new-laid	تازه گذاشته
new laid	تازه گذاشته
laid up	مریضدربسترخوابیده
laid on <past-p.>	منظور شده
laid on <past-p.>	اختصاص داده شده
laid on <past-p.>	تهیه شده
laid on <past-p.>	تعیین شده
to be laid up with something	بیماری گرفتن
to be laid up with something	از چیزی مریض شدن
laid	زمان گذشته و اسم مفعول lay
laid up <idiom>	بستری دررختخواب
new-laid	تازه
soft laid	نرم تابیده
She laid the book aside .	کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
laid paper	کاغذی که در متن اصلی ان خطوط موازی وجود داشته باشد
shroud laid	تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
laid up in bed	پیشه ویژه رشته
laid up in bed	وضع طبیعی راه پیچیدگی
laid up in bed	بستری
hard laid	سفت تابیده
laid up in bed	وضع
laid-back	خونسرد
deep laid	موذیانه
deep laid	امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
laid-back	آرام
laid-back	بیشتاب
I have laid up my car for repairs.	اتوموبیلم را برای تعمیرات خوابانده ام
shroud laid rope	طناب چهارلا
He has laid hands on these lands.	دست انداخته روی این اراضی
A curse has been laid on the family .	خانواده لعنت شده یی است
shroud laid rope	طناب چهاربند
hawse laid rope	طناب سه بند
hawse laid rope	طناب سه لا
I was laid low with the flu.	آنفولانزا من را خیلی ضعیف کرد.
The jewels were laid out beautifully.	جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند
the scene is laid in paris	جای وقوع
the scene is laid in paris	درپاریس قرارداده شده است
dry laid masonry	فکافته خشکه چینی
dry laid masonry	بنائی خشکه چین
cable laid rope	طنابیکه ازسه رشته سه لایی بافته شده باشد
cold laid mixture	اسفالت سرد
The scene of the nover is laid in scotland.	صحنه داستان دراسکاتلند است
He laid down his life in the service of his country .	عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
to let the saw dust out of	پوچی یا بی اساسی
to let the saw dust out of	را ثابت کردن
dust-up	شکر آب
dust-up	جنگ و دعوا
in the dust	درخاک
in the dust	زیر خاک
in the dust	مرده
to let the saw dust out of	رسوا کردن
saw dust	خاک اره
to f. away the dust	گردگیری کردن
dust well	گرد چال
dust	گرد وخاک
dust	گردگیری کردن گردگرفتن از
dust	ریختن پاشیدن
dust	تراب
dust	ارد
dust	غبار
dust	گرد گوگرد
dust	گرد
dust-up	بگومگو
dust	خاکه ذره
dust	خاک
zinc dust	گرد روی
to make a dust	هایهوکردن
to make a dust	گردکردن
dust arrester	گرد گیر
dust-ups	جنگ و دعوا
dust-ups	شکر آب
dust-ups	بگومگو
gold dust	گرد طلا
gold dust	خاک طلادار
to raise a dust	گردوخاک بلندکردن
to raise a dust	شلوق کردن
dust bin	خاکروبه دان
dust bowl	شن روان
dust bin	خاکدان
dust box	گردپاش
to shake off the dust	تکاندن
to shake off the dust	گرد گرفتن
to shake off the dust	گردگیری گردن
to raise a dust	اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
dust arrester	واحد گردگیری
diamond dust	خرده یاسوده الماس
dust-jackets	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-covers	جلد کاغذی روی کتاب
dust-covers	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust jacket	جلد کاغذی روی کتاب
to raise dust	گرد و خاک به پا کردن
dust color	رنگ خاکی
to blow up dust	گرد و خاک به پا کردن
cosmic dust	غبار کیهانی
dust receiver	مخزنگردوخاک
coal dust	خاکه زغال
When the dust settles.	وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
angel dust	گرد پریان
dust jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
bite the dust <idiom>	از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
to make a dust	گردو خاک بلند کردن
dust removal	گرد گیری
dust devil	تنوره دیو
dust cover	سرپوش غبارگیر
interstellar dust	غبار بین- ستارهای
dust colour	خاکی
dust collector	جمع کننده گرد و خاک
dust collection	غبارگیری
raise a dust	گرد و خاک بلند کردن
raise a dust	داد و بیداد کردن
dust collection	گردگیری
saw dust concrete	بتن خاک اره
humbled to the dust	باخاک برابر
dust exhaust	تخلیه گرد و خاک
dust respirator	ماسک تنفسی
dust respirator	ماسک ضد گردو غبار
dust separation	جداسازی گرد و غبار
dust tight	خاک بند
dust removal	تخلیه گرد و خاک
flue dust	بخار گاز
flying dust	گرد
furnace dust	بخار کوره
glass dust	خرده شیشه
dust laden	تجمع گرد وغبار
dust laden	خاک گرفتگی
dust coat	لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust coal	خاک ذغال
to kiss the dust	باخاک یکسان شدن
to bite the dust	مردن
to dust one's jacket	کسیرازدن
to kiss the dust	به خواری وپستی تن دادن
to dust one;s jacket	کسیراچوب زدن
to dust one;s jacket	کسیراکتک زدن
to dust the coat of	کتک زدن
dust mask	خاک گیر
to kick up dust	خاک بلندکردن
to kick up dust	خاک راه انداختن
to kiss the dust	پست شدن
to bite the dust	افتادن
dust brush	گردپاک کن
to lick the dust	بزمین خوردن
dust brand	دوده
dust catcher	گردگیر کوره بلند
dust collector	گردگیر
stone dust	خاک سنگ
stone dust	گرد سنگ
dust brand	لکهای ازدوده
dust brand	سخن زشت
to kiss the dust	کشته شدن
dust brush	گردگیر
To snake the dust off the carpet.	خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
Water lays the dust.	آب گرد وخاک رامی خواباند
coal dust firing	اشتعال گردی
the dust panned out pootly	ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
dust collection equipment	وسایل گردگیری
sandstorm or dust storm	طوفانخاکوشن
dust cloud theory	نظریه غباری
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.