Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (5 milliseconds)
English
Persian
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
Other Matches
overdone
غذاییکهمدتطولانیدرحالپختباشد
overdone
خیلی پخته و سرخ شده
to come to meet
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to meet
[به نیازی]
جواب دادن
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
to come to meet
به طرف کسی رفتن
to meet
لطف کردن
I wish I could meet ( see ) her .
کاش می توانستم اورا ببینم
to go to meet any one
به پیشواز کسی رفتن
to go to meet any one
کسیرااستقبال کردن
to meet any one's a
مورد تحسین کسی واقع شدن
meet up with
<idiom>
تصادفی ملاقاتکردن
to meet the a of
به تصویب رسیدن
to meet
[تقاضایی را]
برآوردن
meet
سازش کردن
meet
مقتضی تقاطع
meet
معرفی شدن به ملاقات کردن
meet
شایسته
meet
مناسب دلچسب
meet
درخور
meet
نشست نشست گاه
meet
: جلسه
meet
پیوستن
meet
مواجه شدن تقاطع کردن
meet
اشتراک
meet
: برخورد کردن یافتن
meet
برخورد کردن
meet
تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meet
پرداختن
meet
مطابق شرایط بودن
meet
مسابقه
meet
مطابقت کردن
meet
دیدار
I would like tovisit ( see, meet ) you more often .
می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
meet someone half-way
<idiom>
به توافق رسیدن با کسی
To meet a deadline .
تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
The meet is too tough.
این گوشت خیلی سفت است.
The meet is salty.
این گوشت شور است.
to be coming up to meet
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to be coming up to meet
به طرف کسی رفتن
The meet is underdone.
این گوشت آبدار است.
track meet
مسابقاتورزشی
meet some one's objections
به ایرادات کسی جواب دادن
meet half way
مصالحه کردن سازش کردن
meet joomeok
زیر مشت
meet of approval of
به تصویب ..... رسیدن
meet pallmok
زیر ساعد
meet for a man
شایسته است که
meet for a man
در خور مرد
quadrangular meet
مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
when two sundays meet
وقت گل نی
triangular meet
مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
to meet a demand
تقاضایی را براوردن
to meet half way
درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
to meet the ear
شنیده شدن
to meet the eye
چشم نظر را جلب کردن نمودار بودن
to meet with a repulse
رد شدن
to meet with a repulse
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
it did not meet our views
منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
dual meet
مسابقههای تیمی
meet half way
مدارا کردن
make ends meet
دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
make ends meet
<idiom>
باپول شخصی گذران روزگار کردن
to make both ends meet
در حدود درامد خود خرج کردن
To break even . To make both ends meet.
خرج ودخل
It doesnt meet the present day requirments(needs).
جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com