English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (7 milliseconds)
English Persian
The noise distracts my attention . سروصد ا حواسم را پرت می کند
Other Matches
distracts پریشان کردن دیوانه کردن
distracts حواس
distracts پرت کردن گیج کردن
distracts اغفال کردن
distracts منحرف کردن توجه
distracts گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
attention سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
attention کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
attention توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attention getting توجه طلب
to a the attention of someone خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
Your attention please. توجه فرمایید !توجه فرمایید !
attention برسد به دست
attention موافبت
attention دقت
attention خاطر حواس
attention ادب و نزاکت
attention خبردار
attention حاضرباش
attention رسیدگی
attention توجه
attention اخطارجهت اطلاع به
attention به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attention حالت خبردار
attention فرمان خبردار
attention code حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
draw attention توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
field of attention میدان توجه
attention deficit کاستی توجه
attention to orders توجه
attention to orders توجه کنید
span of attention فراخنای توجه
attention span فراخنای توجه
attention key کلید رسیدگی
attention key کلید جلب توجه
attention seeking توجه طلب
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
it askes for attention دقت می خواهد
pay attention <idiom> توجه کردن
position of attention حرکات و احترامات نظامی
it askes for attention توجه لازم دارد
receive attention مورد توجه واقع شدن
selective attention دقت انتخابی
to pay attention to something [someone] به چیزی [کسی ] توجه کردن
meticulous attention دقت و توجه زیاد
To stand to attention. خبر دار ایستادن
He holds the attention of his audience. شنوندگانش را جذب می کند
to listen with rapt attention با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
program attention key کلیددستیابی برنامه
program attention key کلید جلب توجه برنامه
To stand at attention(ease). بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
To bring something to someones attention . چیزی را ازنظر کسی گذراندن
To bring something to someones notice ( attention ) . چیزی را بنظر کسی رساندن
To amuse someone . to engage someones attention . سر کسی را گرم کردن
She didnt pay the slightes attention . بقال سه کیلو کم داده است
To neglect something . To pay no attention ( heed ) to something . از چیزی غافل شدن
To amuse someone . To engage someones attention. سر کسی را گرم کردن
Pay attention to the house rules [hazard statements] . توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
noise سر و صدا
what noise is that? این چه صدایی است
noise صدا
noise انتشار دادن
noise سر و صدا
noise اوا
noise پارازیت
noise عامل مخل
noise همهمه
noise شایعه و تهمت
noise اختلال
noise خش
noise قیل وقال
noise صدا راه انداختن پارازیت
noise طنین
noise سر وصدا
noise شلوغ
noise نوفه
noise اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
noise سروصدا
noise نویز
noise استاتیک یا حرارت ایجاد شده است و نیز از ستاره ها یا خورشید
noise منبع تغذیه
noise سیگنال تصادفی آماده اضافه بر هر سیگنال درخواستی
noise توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
noise که از طریق میدان الکتریکی یا مغناطیسی
they make much noise زیاد شلوق می کنند
shot noise اثر ساچمهای
to make a noise صدا کردن
schottky noise همهمه شوتکی
to make noise سر و صدا کردن
quantization noise اختلال تدریج
they make much noise خیلی صدا می کنند
The noise kept me awake . سروصدا نگذاشت بخوابم
picture noise پارازیت روی تمام صفحه نمایش
big noise آدم مهمدریکارگان
white noise نویز سفید
white noise نوفه سفید
to make a noise منتشر شدن
to make a noise پهن شدن
to make a noise شلوق کردن
The noise died down. سروصدا ها خوابید
ambient noise صدای اطراف
i am unused to that noise من به ان صدا اشنا نیستم
impluse noise نویز ضربه جریان
induced noise پارازیت القاء شده
induced noise نویزجریان قوی
input noise پارازیت ورودی
ambient noise نوعی صدای زیرابی
input noise پارازیت اولیه
intensity of noise شدت پارازیت
noise transmitter فرستنده پارازیت
humming noise اغتشاش صوتی
he makes most noise میکند
he makes most noise او از همه بیشتر صدا یا
background noise همهمه
background noise اصوات مزاحم
background noise پارازیت
background noise در پیمایش نوری این مسئله نوعی تداخل الکتریکی است که توسط لکههای جوهر و یاذرههای مرکب چاپ بر روی زمینه تصویر فاهر میشود
background noise صدای پس زمینه
background noise اختلال پس زمینه
galactic noise تشعشع رادیویی کهکشان صوت پراکنی از جانب کهکشان
grid noise نویز شبکه
grid noise پارازیت شبکه
line noise اختلال
line noise پارازیت خط
noise level سطح پارازیت
noise limiter همهمه کاه
noise margin تفاوت خش
noise pollution نوف الایی
noise pollution الودگی صدا
noise immunity مصونیت از اختلال
noise potential پتانسیل نویز
noise silencer خاموشگر همهمه
noise suppression پارازیت گیری
noise suppression جلوگیری ازپارازیت
noise suppressor صدا خفه کن
noise level میزان خش
make a noise سر و صدا کردن
indistinct noise صدای اهسته و نامعلوم
noise generator خش زا
magnetic noise نویز مغناطیسی
noise filter صافی همهمه
make a noise شلوغ کردن
Dont make so much noise. اینقدر سروصدانکن
singal to noise ratio نسبت سیگنال به اغتشاش
input noise voltage ولتاژ پارازیت اولیه
magnetic fluctuation noise اثر برکهاوزن
to make a noise in the world مشهور شدن
signal to noise ratio نسبت پیام به همهمه
noise reducing antenna system انتن ضد همهمه
His invevtion made a noise in the world. اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
He is a bih shot ( noise ) in this town . جزو کله گنده های شهر است
I hear a strange noise ( voice , sound ) . صدای غریبی به گوشم می رسد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com