Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 45 (4 milliseconds)
English	Persian
The patient went off in a faint	بیمار غش کرد ( از حال رفت )
Other Matches
faint	کمرنگ
faint	ضعیف
faint	خفیف
faint	ناپیدا
faint	کم نور
faint	غش
faint	ضعف کردن
faint	غش کردن
faint	از حال رفتن
faint	ضعف کردن ضعیف
faint	غشی
faint	تیره
patient	صبور
out-patient	بیمار سرپائی
an in patient	بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
out patient	بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
out patient	بیماربرونی
in-patient	بیمار بستریدر بیمارستان
Be patient .	صبر داشته باش ( حوصله کن )
To be patient with someone .	درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
patient	شکیبا
patient	بردبار
patient	از روی بردباری
patient	پذیرش
patient	بیمار مریض
patient	مریض
patient	بیمار
faint-hearted	ترسو
faint-hearted	بزدل
faint hearted	ترسو
faint heartedness	ترسوئی
faint heartedness	بزدلی
faint heartedness	فتور
faint heartedly	از روی بزدلی
faint heart	ادم بزدل
faint hearted	بزدل
To be patient. To bear up.	حوصله کردن ( حوصله بخرج دادن )
walking patient	مریض سرپایی
to overdose a patient	داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
pay patient	مریض پولی
pay patient	مریض غیر مجانی
be patient to all men	با همه مردم شکیبا باشید نسبت بهمه بردباریاصبورباشید
I feel faint with hunger.	از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
iam not patient of hunger	من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com