English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
The ship and all its crew were lost . کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
Other Matches
crew جاشویان سرنشینان
crew کارکنان کشتی
crew کمک ناخدا
crew تیم پاروزنان و سکاندار
crew hands:syn
crew خدمه
crew خدمه هواپیما
crew کارکنان هواپیماوامثال ان
crew خدمه کشتی
crew خدمه جنگ افزار
crew پرسنل ناو
crew جاشو سرنشین
pit crew افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
crew's room اتاقخدمه
skeleton crew حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
crew neck یقهناخدایی
ground crew متخصصین فنی ومکانیکهای هواپیما
ground crew کارکنان هواپیما
cabin crew کارکن کابین [هواپیما]
furnace crew کارکنان کوره
crew quarters بخشخدمه
crew cuts اصلاح سربطوری که موهاکوتاه شده وشبیه ماهوت پاک کن شود
section crew دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
crew cut اصلاح سربطوری که موهاکوتاه شده وشبیه ماهوت پاک کن شود
crew member خدمه هواپیما
crew member خدمه جنگ افزار
corner crew متصدیان اعلام خطر به راننده در سر پیچ
combat crew خدمه رزمی
combat crew خدمه رزمی هواپیما یاخودرو
chain crew متصدیان اندازه گیری
gun's crew خدمه توپ
crew served weapon جنگ افزار اجتماعی
crew served weapon جنگ افزار خدمه دار
crew neck sweater ژاکتیقهناخدایی
Get lost! <idiom> دورشدن
i lost my a دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
lost مفقود
lost ضاله
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
lost از دست رفته تلف شده
lost گلوله ناپیدا
lost گم شده
to get lost گم شدن
to get lost گم کردن
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
lost منحرف
lost گمشده
lost شکست خورده گمراه
lost causes هدف تحقق نیافتنی
to get lost گمراه شدن
lost از دست رفته ضایع
lost cause هدف تحقق نیافتنی
lost زیان دیده
She lost her loved ones . تمام عزیزانش را از دست داد
he lost the seat مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
I have lost my wallet . کیف پولم را گه کرده ام
She lost her way home . راه خانه اش را گه کرد
lost article لقطه
we lost sight of him از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
We lost our way in the dark. راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
he lost the seat دوباره بوکالت برگزیده نشد
He lost everything that was dear to him. آنچه برایش عزیز بود از دست داد
lost article شیئی گمشده
he lost his reason عقل یا هوش خودرا ازدست داد
long-lost کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
i have lost all patience طاقتم طاق شده است
i lost my friends دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i lost sight of it از نظرم نهان گشت
i lost the train قطار را از دست دادم
He has lost count. حساب از دستش دررفته
i lost the train به قطار نرسیدم
she has lost her roses چهره گلگونش زعفرانی شده است
lost ball گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
lost chain زنجیره از دست رفته
lost chain زنجیره گم شده
lost child طفل لقیط
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
lost head افت بار
lost mass افت جرم
lost target تیر خطا
lost time زمان مفقوده
lost time زمان گمگشته
sleep was lost to me خواب بمن حرام شد
lost document مدرک گم شده
lost animal حیوان گمشده
contact lost هدف گم شد
contact lost هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
contact lost تماس قطع شد
lost and untraceable غایب مفقودالاثر
To be lost . To disappear . ازمیان بر افتادن
no love lost <idiom> سوء نیت ،احساسبدی داشتن
lost animal حیوان ضاله
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
lost documents اسناد و مدارک گم شده
the army lost heavily ارتش تلفات سنگین داد
lost wax process ریخته گری با مدلهای مومی
lost wax process فرایند مدلهای مومی
to recover lost time وقت گمشده را جبران کردن)
to sighfor lost days افسوس روزهای تلف شده راخوردن
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
I did it unwittingly. I lost count. از دستم دررفت
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
We lost the case . We were convicted. دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
She lost her husband in the crowd . شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
We should not have lost sight of the fact that ... ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
Time lost cannot be won again. <idiom> فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
lost property office دفتر اشیای گم شده
Did you ever find that pen you lost ? قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you ! برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree. او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
ship کشتی هوایی هواپیما
ship کشتی را در حوضچه تعمیرگذاردن
ship باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship سوار کشتی شدن سفینه
q ship ناو فریبنده ودروغین
ship ناو
to get a ship under way کشتی ای راراه انداختن
q ship ناو تله
ship حمل کردن
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
ship کشتی
ship جهاز
the ship is in d. کشتی در خطراست
ship حمل و نقل کردن
ship شناوه
ex ship یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالا را در بندرمقصد و درکشتی به خریدارتحویل میدهد
to take ship با کشتی حمل کردن
to take ship با کشتی بردن
to take ship درکشتی گذاشتن
to take ship در کشتی سوار کردن
ship over تجدید کنترات خدمت دریایی
ex ship تحویل در کنار کشتی
to let ship ازدست دادن
to let ship ازاد کردن
to let ship ول کردن
sister ship کشتی همسان
sister ship کشتی خواهر
ship will adjust ناو اتش به اختیار
ship will adjust فرمان
sister ship ناوهای هم شکل و هم نوع
ship water اب بار کردن
small ship کشتی کوچک یا با طول کم
soldier ship سربازی
space ship کشتی فضایی سفینه فضایی
ship ton وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
ship to shore حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
space ship ناویز
ship's rail راه اهن منتهی به کشتی
ship yard محل کشتی سازی
ship yard کارخانه کشتی سازی
ship's papers اسناد حمل
ship's master کاپیتان کشتی تجاری
ship's master افسرارشد کشتی
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
ship's husband مباشر و مالک نماینده کشتی
ship's corporal دژبان دریایی
ship's company خدمه ناو
ship's company پرسنل ناو
ship's service فروشگاه ناو
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
ship your oars پارو بیرون
sister ship ناو همتا
space ship فضاکشتی
space ship spacecraft
to prize a ship کشتی رادردریابه غنیمت بردن
training ship کشتی اموزشی
trans ship بکشتی یانقلیه دیگرانتقال دادن
trans ship خن بخن کردن
turn in ship برگ عودت
turn in ship برگ عودت به انبار
war ship کشتی جنگی
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
the ship was snagged کشتی بچیزی خورد
sailing ship کشتیمسافریاباربری
factory ship قایقبزرگومجهزبرایماهیگیری
ship's side کنارهکشتی
ship's launch قایقبزرگموتوریکشتی
container ship انبارکشتی
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
to make ap a ship کشتی را در دریا به غنیمت بردن
to lay one on a ship کشتی را در بندر توقیف کردن
space ship سفینه فضایی
steam ship کشتی بخار
supply ship ship tender
tender ship کشتی تدارکاتی
tender ship supplyship : syn
the roll of a ship غلت کشتی
the rudder of a ship سکان کشتی
the ship is hull down کشتی چندان دوراست که تنه ان پیدا نیست
the ship leaks کشتی اب تو میدهد
the ship was hulled تنه کشتی اسیب دید یا سوراخ شد
the ship was snagged کشتی بمانعی گیر کرد
the ship was wrecked کشتی شکست
to heave a ship down کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
to haul a ship بادبانهای کشتی را پائین اوردن یاخواباندن
ship's anchor لنگرکشتی
ship slteration محور تغییر ناو
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
instrctor ship اموزگاری
hush ship کشتی جنگی که درجنگ بزرگ پیشین نهانی ساخته شده وبسیار کلان و تندرو بود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com