Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
The sound rings in the ears.
صدا در گوش می پیچد
Other Matches
Sound mind in a sound body.
<proverb>
عقل سالم در بدن سالم.
if a rings
اگر کسی تلفن کرد
rings
حرکات دارحلقه
rings
حلقههای دارحلقه
still rings
حلقههای بی حرکت ژیمناستیک
signet rings
انگشتر خاتم دار
collector rings
حلقههای لغزان
slip rings
حلقههای لغزان
saturn rings
حلقههای زحل
wedding rings
حلقه انگشتری نامزدی یاعروسی
fluing rings
دارحلقه
two rings for the servant
دو زنگ برای نوکر
key-rings
حلقهای که بدان کلید می اویزند
The name rings at bell.
لین اسم به گوشم آشناست
olympic rings
5 حلقه المپیک
he makes rings round them
دست انهارا از پشت می بند د
It is for your own ears.
پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
ears
گوشه
ears
گوشواره
ears
شنوایی
ears
گوش
ears
خوشه دار یاگوشدار کردن
to p up the ears
گوشهاراتیزیاراست کردن
up to the ears
غرق سرا پا فرو رفته
ears
هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
over he and ears
تاکردن
ears
خوشه زائده
ears
دسته
by the he and ears
بزور
by the ears
در ستیزه
by the ears
مخالف
I'm up to my ears
<idiom>
فرصت سر خاراندن ندارم
all ears
<idiom>
سراوپا گوش
to be all ears
سراپا گوش بودن
to set by the ears
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
walls here ears
دیوار موش دارد موش گوش دارد
walls have ears
گوش دارد
walls have ears
دیوار
he is not yet dry behind the ears
<idiom>
دهنش بوی شیر می دهد
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
my ears burn
گویی کسی از من سخن می گوید
to set by the ears
بهم انداختن
I'm up to my ears with work.
خیلی سرم با کارهایم شلوغ است.
Walls are ears.
<proverb>
دیوارها گوش دارند .
asses' ears
نوعی گوشه
[نوعی شاخه]
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
wet behind the ears
<idiom>
نابالغ ،دهانش بوی شیر میدهد
My ears are ringing .
گوشم صدا می کند
music to one's ears
<idiom>
صدایی که شخص دوست دارد بشنود
To be up to ones ears in debt.
تا خرخره درقرض بودن
I pulled him by the ears.
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
to set by the ears
بهم درانداختن
little pitchers have long ears
کودکان غالبا گوششان تیزاست
To box someones ears .
تو گوش کسی زدن
To box someones ears.
تو گوش کسی زدن
to grate on somebody's eyes
[ears]
چشم های
[گوش های]
کسی را آزار دادن
[چونکه ناپسند است]
From your lips to God's ears!
<idiom>
امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
شروع به دعوی کردن
little pitchers have big ears
<idiom>
دیوار موش داره موش هم گوش داره
To bring something to someones ears .
مطلبی را به گوش کسی رساندن
The dog pricked up his ears
سگ گوشهایش را تیز کرد
To set people by the ears.
مردم را بجان هم انداختن
He is stI'll wet behind the ears.
هنوز دهانش بوی شیر می دهد
To lend ones ears . To listen attentively .
گوش فرادادن
To be all ears . To lend an avid ear .
سرا پ؟ گوش بودن
sound
<adj.>
بی عیب
to sound an a
شیپوراشوب زدن
sound off
قدم شماری درهنگام رژه رفتن
sound
<adj.>
بی عیب و نقص
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
sound out
<idiom>
سین جین کردن
sound off
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
sound off
ازادانه بیان کردن
sound off
مزه دهان کسیرافهمیدن
sound
<adj.>
بدون مشکل
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
sound
صوت
sound
طنین
sound
صدا دادن
sound
بی عیب
sound
ژرفایابی کردن
sound
صوت صد
associated sound
صدای همراه
sound
فایل ذخیره شده روی دیسک که حاوی داده صوت است
sound
پوششی که صدا را در چاپگر پر و صدا قط ع میکند
sound
کارت اضافی که سینگالهای صوتی آنالوگ را تحت کنترل کامپیوتر تولید میکند
sound
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
sound
کیلوهرتز
sound
موج صوتی
sound
اندازه گیری عمق اب
sound
عمق یابی کردن
sound
به نظر رسیدن بگوش خوردن
sound
صدا دادن صداکردن
sound
ژرفاسنجی کردن
sound
مفهوم
sound
بی خطر دقیق
sound
استوار
sound
صدا
sound
درست بی عیب
sound
اوا
sound
سالم
sound
بصدادراوردن
sound
نواختن
sound
زدن
sound
گمانه زدن
sound
کاملا
sound
بطورژرف
transmission of sound
انتقال یاعبورصدا
sound desk
میزصدا
sound console
پایه صدا
sound alarm
اعلام صدا
production of sound
تولیدات صدا
to sound a trumpet
شیپورزدن
sound effects
صدا سازی
Sound Blaster
نوعی کارت صوتی برای PC سازگار ساخت Creative habs که امکان ضبط صدا روی دیسک را میدهد
sound waves
موج صوتی
to sound the retreat
شیپورعقب نشینی زدن
sound waves
صوت
sound hole
حفرهصدا
sound monitor
صفحه نمایشگر صدا
sound receiver
دریافتگر صدا
sound practices
شیوه های درست
sound an alarm
زنگ خطر را به صدا در آوردن
background sound
موسیقی متن
background sound
موزیک متن
background sound
موسیقی پس زمینه
I heard a sound .
صدائی به گوشم خورد( رسید )
sound wave
موج صوتی
sound wave
صوت
sound effect
جلوههایصوتی
sound technician
تکنسین صدا
sound signal
علائم صدا
sound intensity
شدت نور
sound discipline
انضباط صوتی
sound discipline
انضباط صدا یا جلوگیری ازسر و صدا
sound distortion
شکستگی صدا
sound distortion
اعوجاج صوت
sound economy
اقتصاد قوی
sound energy
انرژی صوتی
sound frack
محل مخصوص ضبط صوت برروی حاشیه فیلم ناطق
sound hood
صداپوش
sound insulation
عایق صدا
intensity of sound
شدت صوت
sound insulation
صدابندی
sound judgement
عقل سلیم
sound level
شدت نسبی صوت
sound level
شدت صوت
sound channel
مسیرعبور صوتی
sound channel
کانال صوتی دریایی
sound carrier
حامل صوت
magneticd sound
صوت مغناطیسی
impact sound
صدای برخورد
fish sound
بادکنک ماهی
safe and sound
صحیح وتندرست
volume of sound
شدت صوت
sound frequency
بسامد صوتی
sound absorbing
صدا گیری
sound absorption
خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
sound absorption
جذب صدا
sound absorption
جذب صوت
sound bars
نوارهای صوتی
Sound Blaster
و پس اجرای آن
sound bow
کاسه زنگ اخبار
sound box
جعبه تبدیل امواج صوتی به صدا
sound camera
دوربین فیلمبرداری مجهزبدستگاه ضبط صوت
sound money
پول قوی
sound money
پول سالم
sound powered
صوتی
sound pressure
فشار صوت
sound probe
گیرنده صوتی
sound proof
ضد صوت
sound propagation
انتشار صوت
sound effects
عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
sound barrier
مانع صوتی
sound ranging
مسافت یابی صوتی
Sound Recorder
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
accompanying sound
صدای همراه
sound spectrograph
طیف نگار صوتی
the sound of a bugle
صدای شیپور
sound takeoff
صداگیری
sound velocity
سرعت حرکت صوت در اب دریا
sound powered
وسیله صوتی
sound vibration
ارتعاش صوتی
complete sound
فشنگ کامل
to sound a parley
بگفتگوخواندن
to sound a retreat
شیپور عقب نشینی زدن
aduacent sound
صدای مجاور
to sound a parley
با زدن شیپور
to sound the retire
شیپور عقب نشینی زدن
to sleep sound
خواب راحت یاسنگین رفتن
intercarrier sound system
کانال صوتی مخلوط
magnetic sound recorder
دستگاه ضبط صوت مغناطیسی
laplacian speed of sound
سرعت لاپلاسی صوت
impluse sound level
سطح صوت ضربهای
sound monitoring selector
انتخابگرنمایشصدا
minimal audible sound
کمترین صوت شنودپذیر
newtonian speed sound
سرعت نیوتنی صوت
high frequency sound
موج صوتی فرکانس بالا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com