English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
There's pure jealousy in his every word. هر کلمه ای که از زبان او [مرد] در می آید حسادت را بیان می کند.
Other Matches
jealousy رشک
jealousy حسادت
delusion of jealousy هذیان حسادت
to feel a pang of jealousy ناگهانی احساس حسادت کردن
Jealousy is a remediless disease. <proverb> یسد درد بى درمان است .
His jealousy is completely uncalled-for. حسادت او [مرد] کاملا بی ربط است.
His pride was roused . His jealousy was excited. سر غیرت آمد
His word is his bond. HE is a man of his word. حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word . قولش قول است
pure اصیل خالص کردن
pure خالص
pure ژاو
pure محض ناب
pure مطلق
pure پاک
pure پالایش کردن بیغش
pure پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
pure کدی که در حین اجرا خود را تغییر ندهد
pure تمیز
pure profit سود خالص
pure color رنگ خالص
commercial pure خلوص تجارتی
pure color رنگ مایه
chemically pure شیمناب
pure color رنگ اصلی
pure wool پشم خالص
pure wool پشم صد در صد
pure mathematics ریاضیات خالص
pure monopoly انحصار خالص
pure monopoly انحصارمطلق
pure procedure رویه جامع
pure research پژوهش محض
pure mathematics ریاضیات نظری
pure of guilt بی تقصیر
out of pure mischief تنها از روی بدجنسی
pure competition رقابت محض
pure bending خمش خالص
pure bending حالت خمشی که در ان نیروهای محوری وتلاش بتنی و لنگ خمشی برابر صفرست
pure binary دودویی محض
pure chemistry شیمی محض
pure interest سود ویژه منافعی که پس از کسر کلیه استهلاکات به سرمایه گذارپرداخت میشود
pure competition رقابت خالص
pure competition رقابت کامل
pure interest بهره خالص
pure interest منافع خالص
pure lime اهک خالص
pure of guilt بی گناه
simon pure راست حسینی
pure research علم پایه
pure research علم بنیادی
simon pure بی غل وغش
simon pure پاک وخالص
simon pure خالص
pure alcohol الکلخالص
simon pure صحیح
pure mathematics ریاضیات محض
pure strategy استراتژی مطلق در تئوری بازیها
pure substance جسم ناب
pure shear برش خالص
pure strategy استراتژی خالص
pure tones صداهای خالص
This is treason, pure and simple. خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
acetyl pure yellow زرد خالص استیلی
pure rate of interest نرخ بهره خالص
pure monetary policy سیاست پولی خالص
pure color response پاسخ خالص رنگ
bottom pure ladle پاتیل ریخته گری
pure nitric acid تیزاب خالص یا تیز کرده
These tablets make water pure. این قرص ها آب را پاکسازی می کند.
Either be a pure Ethiopian or a full - blooded Roman. <proverb> یا زنگى زنگ باش یا رومى روم .
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
I want to have a word with you . I want you . کارت دارم
word for word تحت اللفظی
Could I have a word with you ? عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
word for word طابق النعل بالنعل
All you have to do is to say the word. کافی است لب تر کنی
not a word of it was right یک کلمه انهم درست بود
to word up کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
last word بیان یا رفتار قاطع
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
keep one's word <idiom> سرقول خود بودن
last word اتمام حجت
word for word کلمه به کلمه
to keep to one's word درست پیمان بودن
Take somebody at his word. حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
say a word سخن گفتن
to say a word سخن گفتن
to say a word حرف زدن
say a word حرف زدن
upon my word به شرافتم قسم
take my word for it قول مراسندبدانید
that is not the word for it لغتش این نیست
the last word سخن اخر
the last word ک لام اخر
the last word حرف اخر
to keep to one's word سرقول خودایستادن
to keep to one's word درپیمان خوداستواربودن
May I have a word with you? ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
last word حرف اخر
word بالغات بیان کردن
word for word <adv.> نکته به نکته
word for word <adv.> مو به مو
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
at his word بفرمان او
at his word بحرف او
word قول
word اطلاع
a word or two چند تا کلمه [برای گفتن]
word پیغام خبر
the last word سخن قطعی
word واژه
word لغات رابکار بردن
word فرمان
word عهد
word نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word مشابه 10721
word تعداد کلمات در فایل یا متن
word تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word عبارت
word for word <adv.> کلمه به کلمه
word لغت
word حرف
word واژه سخن
word لفظ
i came across a word بکلمه ای برخوردم
in a word خلاصه
in a word خلاصه اینکه مختصرا
in one word خلاصه
word گفتار
in one word خلاصه اینکه مختصرا
in a word <idiom> به طور خلاصه
word کلمه
last word <idiom> نظر نهایی
keep to one's word سر قول خود بودن
say the word <idiom> علامت دادن
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word time زمان کلمه
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
four-letter word واژهیچهار حرفی
word wrap حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word addressable نشانی پذیری کلمه
buzz word لغت بابروز
word mark نشان کلمه
word and deed گفتاروکردار قول وفعل
buzz word رمز واژه
word wrap سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word star یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word book کتاب لغت
word count واژه شماری
word of command فرمان انتصاب
word of command فرمان نظامی
word mark علامت کلمه
word length درازای کلمه
word length طول کلمه
word hoard لغت نامه
word picture بیان یا شرح روشن
word process ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word salad اشفته گویی
word salad سالاد کلمات
word square acrostic
word frequency بسامد واژگانی
word order ترتیب واژه ها
word square جدول کلمات متقاطع
word fluency سیالی واژگانی
word deafness واژه کری
word of honour قول شرف
word of mouth <idiom> از منبع موثق
word choice جمله بندی
word choice کلمه بندی
word choice بیان
word book واژه نامه
word book کتاب لغت
word book قاموس
A mans word is one . <proverb> یرف مرد یکى است .
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
Word of honor . قول شرف
give someone one's word <idiom> قول دادن یا بیمه کردن
get a word in edgewise <idiom> وارد شدن درمکالمه
In what sense are you using this word ? این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
What is the meaning of this word ? معنی این لغت چیست ؟
mum's the word <idiom> دهان قرص
A word is enough to the wise . <proverb> براى عاقل یک یرف بس است .
Is that your final word ? همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
word book فرهنگ لغات
word book لغت نامه
word book دیکشنری
written word کلماتنوشتاری
word-blind کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
word class ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word correction اصلاحکلمه
swear-word کفر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com