English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (6 milliseconds)
English Persian
These gloves do not match . این دستکشها لنگه به لنگه است
Other Matches
to take off the gloves رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
gloves دستکش
without the gloves جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
kid gloves دستکش جیر
kid gloves دستکش چرمی
wheel gloves دستکش رانندگی
boxing gloves دستکش بوکس
handle with kid gloves <idiom> باکسی همکاری دقیق داشتن
A pair of shoes (gloves,socks). یک جفت کفش( دستکش ؟جوراب )
match جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
match علامت دوبدو گذاشتن چوب
match رویارویی بازیهای دو جانبه
match مسابقه
match تنظیم ثبات معادل با دیگری
match تطبیق
match تطابق
match مطابقت کردن
an out match مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
match up یارگیری
match جور کردن
match همتا کردن
match مطابقت
match چوب کبریت
match قرینه سازی در طرح یا بافت
match حریف
match همتا
match نظیر
match لنگه همسر
match جفت
match ازدواج زورازمایی
match وصلت دادن حریف کسی بودن
match جور بودن با
match بهم امدن
match مسابقه کبریت
match تطبیق تطابق
winner of a match برنده مسابقه
to strika a match کبریت زدن
telex match رویارویی تلکسی
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
wresthing match مسابقه کشتی
international match مسابقه بین المللی [ورزش]
a good match زن و شوهری که خوب بهم بخورند
return match بازیبرگشت
shouting match بحثوجدلپرسروصدا
slanging match بزنبزن کتککاری
To strike a match. کبریت زدن
wrestling match مسابقه کشتی
slow match کبریت کند سوز
safety match کبریت بی خطر
Test match مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
cable match رویارویی تلگرافی شطرنج
brimstone match کبریت گوگردی
match box قوطی کبریت
ballistic match تطابق شرایط بالیستیکی خورند بالیستیکی
Test match مسابقه ازمایشی
match points اخرین امتیاز
match points اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match point اخرین امتیاز
match point اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
friction match کبریتی که با اصطکاک ومالش روشن میشود
love match عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
match fishing مسابقه ماهیگیری درانگلستان
radio match رویارویی رادیویی
quick match فتیله توپ یا ترقه
postal match مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد
match race مسابقه دو بین دو نفر
match play مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
match penalty خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
match mark جفتن و جور کردن قطعات
match maker ترتیب دهنده مسابقه
match foursome مسابقه بین دو تیم دونفره بایک گوی برای هر تیم
Test match مسابقه بین المللی کریکت
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
to strike a match or light کبریت زدن
rugby test match مسابقه بین المللی رگبی
To win the match(race,contest). مسابقه رابردن
The football players are warming up before the game ( match) . هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com