Dictiornary-Farsi | Throw away the rubbish (garbage). | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 170 (8 milliseconds)

English	Persian
Throw away the rubbish (garbage).	خاکروبه را دور بیانداز


Other Matches

rubbish	بی ارزش
rubbish	اشغال
rubbish	زباله
rubbish	چیزپست و بی ارزش
to talk rubbish	چرندیا مهمل گفتن
good riddance to bad rubbish <idiom>	وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
garbage	سازماندهی مجدد و حذف فایلهای داده و رکوردهای نالازم . پاک کردن بخشی از حافظه برنامه یا داده اش که استفاده نمیشود
garbage	داده یا اطلاعی که دیگر لازم نیست چون خارج از تاریخ است یا غلط دارد
garbage	واسط رادیویی از کانالهای مجاور
garbage	داده ناخواسته
garbage can	سطلآشغال
garbage	اصط لاحی که در آن دقت و کیفیت اطلاع خروجی بستگی به کیفیت ورودی دارد
garbage in garbage out	اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
garbage	روده
garbage	فضولات
garbage	اشغال خاکروبه
garbage	زباله
garbage	اشغال
garbage	اخال
garbage	گل مفت
garbage	جاخالی
garbage collection	زباله روبی
garbage collection	پاک کردن خانههای بلااستفاده حافظه در یک فایل
garbage truck	کامیونحملزباله
garbage collector	زباله روب
garbage collectors	زباله روب
To talk thru ones hat . To talk rubbish .	حرف مفت زدن
to throw up	بالابردن
to throw up	بلند کردن
to throw over	ترک کردن
to throw off	زدن
throw away	دور انداختن
throw away	اشغال
to throw up	کناره گیری کردن از استعفادادن از
throw out	بیرون انداختن
throw up	قی کردن
to throw away	دورانداختن
to throw away	رد کردن
to throw off	دور انداختن
to throw in to d.	بی نظم کردن
to throw off	رد کردن ازسرخود دورکردن
throw away	چیز بی مصرف
to throw off	دست کشیدن از
throw up	کناره گیری کردن از
throw over	ترک کردن
throw out	سوزاندن توپزن با ضربه به میلههای کریکت
throw off	فرارکردن
throw off	بیرون دادن
throw off	دورانداختن
throw in	پرتاب اوت
throw in	به طور معترضه گفتن
to throw out	بیرون انداختن
throw down	طرد کردن رد کردن
throw down	سبب افتادن شدن
to throw out	دورانداختن ردکردن
to throw out	اشاره کردن
to throw over	دست کشیدن از
throw away	چیزدورانداخته
throw off <idiom>	گیج شدن ،گمراه
throw together <idiom>	عجله داشتن ومراقب نبودن
throw	لنگ
throw up <idiom>	بالاآوردن
throw	تابیدن
throw in	مطلبی بر صحبت کسی افزودن
throw in <idiom>	اضافه دادن یا گذاشتن
throw	پاس
throw	باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throw	ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throw	ویران کردن
throw out <idiom>	اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
throw	پرت کردن افکندن
throw	انداختن
throw off <idiom>	رها شدن از
throw up	بلند کردن
throw	پرتاب
throw-in	پرتاب اوت
to throw in a remark	سخن معترضه گفتن
to throw off the mask	پرده از روی کار برداشتن
to throw something overboard	چیزی را ول کردن
to throw in the towel	لنگ انداختن
to throw light upon	روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to throw up the sponge	سپر انداختن
throw up one's hands <idiom>	توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to throw oneself on	متکی شدن بر
weight throw	پرتاب وزنه
two throw ladder	پلکان مضاعف
throw down the gauntlet <idiom>	به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
throw in one's lot with <idiom>	ملحق شدن ،شرکت درچیزی
throw in the towel <idiom>	تسلیم شدن
throw a curve <idiom>	به بیراهه کشاندن
throw one's weight around <idiom>	ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
throw the book at <idiom>	شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
throw to the wolves <idiom>	به دهان گرگ انداختن
to throw something overboard	چیزی را ترک کردن
to throw oneself on	تکیه کردن بر
to throw something overboard	چشم پوشیدن از چیزی
throw rug	قالیچه رومبلی
to throw a party	مهمانی دادن
to throw down the glove	بجنگ تن بتن دعوت کردن
throw to the wind	پشت پا زدن
cam throw	ارتفاع منحنی
grapevine throw	پس لنگ
hammer throw	پرتاب چکش
hip throw	گرفتن کمر مهاجم و از جلوانداختن او از روی کمر
basket throw	مسابقه پرتاب از راه دور
hip throw	فن اوگوشی
free throw	پنالتی
baseball throw	مسابقه پرتاب توپ از لحاظ مسافت
javelin throw	پرتاب نیزه
goal throw	پرتاب ازاد دروازه بان واترپولو
cam throw	ارتفاع بادامک
foul throw	پرتاب خطای دیسک یا چکش یاوزنه
free throw	پرتاب ازاد
free throw	پاس بدون مانع
free throw	پرتاب بدون مانع برای یار
do not throw stones	سنگ نیندازید
discus throw	پرتاب دیسک
crank throw	بازوها و پین میل لنگ
corner throw	پرتاب ازاد از گوشه
throw to the wind	دور انداختن
referee throw	پرتاب داور
single throw	یک لنگی
throw over switch	کلید لولایی
to throw one's lot	با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to throw back	باصل خودبرگشتن
to throw light upon	تا
throw in towel	پرتاب حوله بمنظور تسلیم شدن
to throw back	رجوع باصل کردن
to throw back	به تبار خود برگشتن
throw forward	بردن غیرمجاز توپ به جلو
throw back	برگشت به خصال نیاکان
throw back	باعث تاخیر شدن رجعت
throw back	ترقی وپیشرفت را عقب انداختن
stomach throw	افکندن حریف از پشت
softball throw	پرتاب توپ سافت بال
throw-ins	پرتاب اوت
to throw down the glove	بمبارزه خواندن
back grapevine throw	سگک سر پا
throw the baby out with the bathwater <idiom>	(تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
double throw switch	کلید دو طرفه
back sacrifice throw	افکندن حریف ازپشت
to cast [throw] somebody into the dungeon	به زندان انداختن کسی [تاریخ]
back sacrifice throw	فن تومئوناگه
to cast [throw] somebody into the dungeon	به سیاه چال انداختن کسی [تاریخ]
There is no room to throw a needle . <proverb>	جاى سوزن انداختن نیست .
single throw switch	کلید یک طرفه
to throw open the door to	میسر کردن
to throw open the door to	امکان پذیر کردن
shoulder throw and outside kick	لنگ ارنج
discus and hammer throw	پرتابدیسک
major inner reaping throw	عمدهترینپرتابدروایداخلی
sweeping hip throw	باکمکباسنپرتکردن
to throw cold water on	نیکو ندانستن وناچیزشمردن
free throw lane	مستطیل پرتاب ازاد
free throw area	منطقه پرتاب ازاد
throw cold water on <idiom>	منع کردن
soccer ball throw	پرتاب توپ فوتبال
throw away a chance or opportunity <idiom>	لگدزدن به بخت واقبال
throw a monkey wrench into <idiom>	آرام آرام متوقف کردن چیزی
free throw circle	دایره پرتاب ازاد
one-arm shoulder throw	بایککتفپرتابکردن
major outer reaping throw	عمدهترینپرتابدروایخارجی
tirtyfive pound weight throw	مسابقه پرتاب چکش
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap	به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap	کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap	به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
To be transported with joy . To be over joyed . To throw up ones cap.	کلاه خود را بهوا ( به آسمان ) انداختن
people who live in glass houses should not throw stones <idiom>	هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند