Dictiornary-Farsi | To attain position and wealth. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
To attain position and wealth.	به مقام وثروت رسیدن


Other Matches

To attain a high position in life.	درزندگی بجایی رسیدن
attain	احراز کردن
attain	زدن
attain	بدست اوردن بانتهارسیدن
attain	تمام کردن
attain	نائل شدن
attain	رسیدن
attain	دست یافتن
attain	موفق شدن
To attain puberty.	بسن بلوغ رسیدن
to attain ones goal	بمقصد
to attain on's majority	کبیر شدن
to attain on's majority	بالغ شدن
to attain on's majority	بحدرشد رسیدن
to attain ones goal	خودرسیدن
to attain ones goal	بارزوی خودنائل شدن
to attain perfection	بحد کمال رسیدن
to attain a great age	به سن بالارسیدن [نظامی ]
Until a man has shown humility he cannot attain gr. <proverb>	آدم تا کوچکى نکند به بزرگى نمى رسد .
wealth is nothing to	ثروث پیش .....هیچ است
wealth	توانگری
wealth	مال تمول
wealth	ثروت
wealth	دارایی
wealth	وفور
wealth	زیادی
wealth effect	اثر ثروت
wealth creation	ایجاد ثروت
common wealth	کشور
wealth effect	"اثر پیگو "
wealth distribution	توزیع ثروت
distribution of wealth	توزیع ثروت
common wealth	رفاه عمومی جمهوری
common wealth	ملل مشترک المنافع
common wealth	ممالک مشترک المنافع
conscription of wealth	مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
He squandered his wealth.	مال وزندگیش رادود داد
wealth tax	مالیات بر ثروت
wealth of nations	ثروت ملل
common wealth	مشترک المنافع
economic wealth	ثروت اقتصادی
net wealth	ثروت خالص
net wealth	دارائی خالص
national wealth	ثروت ملی
redistribution of wealth	توزیع دوباره ثروت
industrial wealth	مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
social wealth	ثروت اجتماعی
he was proud of his wealth	بدولت خود میبالید
he was proud of his wealth	بدارایی خود مغرور بود مست دارایی خود بود
he is possessed of wealth	او دارای ثروت است
the common wealth of massachusette	چهار ایالت کنتاکی وماساچوست و ویرجینیا وپنسیلوانیا را گویند
the common wealth of learning	افراد اهل علم
the common wealth of england	جمهوری یا شبه جمهوری که در فاصله سالهای 9461 تا0661 در انگلستان برقراربود
man made wealth	ثروت ساخت بشر
the common wealth of australia	ممالک مشترک المنافع استرالیا
social security wealth	ثروت ناشی از نظام تامین اجتماعی
wealth saving relationship	رابطه ثروت و پس انداز
the common wealth of learning	مجمع ادبا
the british common wealth of nation	انگلستان و ایرلند و ممالک وابسته ازاد و ممالک تحت الحمایه و مستعمره ان راگویند
To squander tyhe national wealth.	ثروت ملی را آتش زدن (برباد دادن )
I am sick and tired of hearing about your wealth ( fortune ) .	تو هم که با این ثروتت ما را کشتی
position	وضع
on position	وضعیت وصل
position	مقام
y position	حالت- ایگرگ
t position	حالت یک اسکیت عمود براسکیت دیگر
position	موقعیت
position	وضعیت موضع
position	موضع
position	وضع چگونگی
position	مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
position	قرار دادن چیزی در محل خاص
position	محل چیزی
position	وضعیت
position	قراردادن یاگرفتن
position	منصب
position	مقام یافتن سمت
position	محل
position	جا
position	حالت محل سازمانی
position	مقام شغل سازمانی
position	مستقرشدن یاکردن
position	قراردادن امورات مربوط به وفایف
position	شکل موقعیت
position	موضعگیری مدافع موضعگیری مدافع
position	شغل رسمی
position	نظریه
to be in a position to do something	موقعیتش باشد که کاری را انجام بدهند
position	جایگاه
position	شغل
an a for a position	درخواست دهنده برای کار
position	نهش
position	بردار مکان [ریاضی]
position	مرتبه مقام
ready position	وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
prone position	وضعیت درازکش
sitting position	وضعیت نشسته
reclining position	حالت غنوده
He has not enough experience for the position.	برای اینکار تجربه کافی ندارد
referee's position	خاک شدن در کشتی
This position is much too small for me .	این سمت برای من خیلی کوچک است
referee's position	اعلام کشتی در خاک از سوی داور
tuck position	موفقیتجمعشده
screen position	مکان صفحه
rigging position	وضعیت هواپیما که دران محورعرضی و یک محورطولی اختیاری در یک صفحه افقی قرار دارند
rest position	وضعیت ساکن
rest position	موقعیت سکون
rest position	استراحتگاه
response position	مکان جواب
repetition of position	تکرار وضعیت
reference position	محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
selection of position	انتخاب موضع
ready position	حاضربه تیراندازی
position warfare	نبرد موضعی
position warfare	جنگ موضعی
position response	پاسخ مکانی
position of attention	حرکات و احترامات نظامی
position light	علایم نشان دهنده موضع چراغ راهنمای مسیر یا محل موضع
position indicator	شاخص نماها
position habit	عادت مکانی
position finding	موقعیت یابی
position defense	دفاع یا پدافندثابت
post position	محل اسب در شروع
predicament position	بخطر افتادن
ready position	حالت حاضر به تیر
punch position	محل منگنه
punch position	موضع منگنه
prone position	حالت درازکش
print position	موقعیت چاپ
print position	مکان چاپ
supplementary position	موضع تکمیلی
primary position	موضع ابتدایی
primary position	موضع اصلی
position defense	دفاع موضعی
to seek a position	جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
wing position	وضعیت بال نسبت به بدنه هواپیما
winning position	پوزیسیون برنده
shooting position	حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
lotus position	جاگیری لوتوسی
lotus position	چمباتمه لوتوسی
arm position	موقعیتبازو
to seek a position	مشورت کردن
to seek a position	نظر خواستن
unit position	مکان واحد
pole position	آغازگاه [ستاره شناسی] [ارتش]
forward position	موقعیت رو به جلو
waltz position	رقص والس
pole position	جلوتر از همه در صف [مسابقه]
waiting position	ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
validated position	شغل بلاتصدی سازمانی
validated position	محل سازمانی خالی
document-to-be-sent position	موقعیتفرستادنمدارک
leg position	مدلپا
position vector	بردار مکان [ریاضی]
squatting position	وضعیت چمباتمه در تیراندازی
position marker	نشانگرموقعیت
position of the ligament	طرزقراگیریرباط
straight position	فرم مستقیم
sign position	موقعیت علامت
sign position	مکان علامت
sign position	موضوع علامت
stag position	وضع پاهای باز
stag position	پاباز در هوا
pike position	وضعخمشدنبدنشکل7باپاها
switch position	موضع دفاعی بینابین
switch position	موضع رابط دفاعی
supplementary position	موضع یدکی
steinitz position	پوزیسیون اشتاینیتسی
starting position	وضعیت راه اندازی
starting position	وضعیت صفر
set position	اماده در نقطه اغاز
float into position	شناور شدن
egg position	حالت تخم مرغی در مسابقات سرعت اسکی
duty position	محل شغلی
duty position	شغل ارجاعی
duty position	شغل
drilling position	مکان مته کاری
drilling position	وضعیت مته کاری
delay position	موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
delay position	موضع تاخیری
defense position	موضع پدافندی
defense position	موضع دفاعی
critical position	پوزیسیون حساس
electrode position	رسوبگیری الکتروشیمیایی
endo position	موقعیت اندو
equilibrium position	وضع تعادل
fist position	وضع و حالت مشت
firing position	موقعیت احتراق
firing position	موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
firing position	موضع تیر
financial position	وضعیت مالی
final position	وضعیت نهایی
fencing position	گارد شمشیرباز
extreme position	واقع درمنتهاالیه
extreme position	وضعیت نهایی
estimated position	نقطه براوردی
estimated position	نقطه تخمینی
covered position	محوطه تحت پوشش موضع مخفی
covered position	موضع پوشیده
consolidation of position	تکمیل ارایش مواضع