Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (5 milliseconds)
English
Persian
To be all ears . To lend an avid ear .
سرا پ؟ گوش بودن
Other Matches
To lend ones ears . To listen attentively .
گوش فرادادن
avid
حریص
avid
ازمند
avid
مشتاق ارزومند
avid
متمایل
lend
عاریه دادن اجاره دادن
Can you lend me ...
آیا ممکن است ... را به من امانت بدهید؟
to lend a
دست یاری دادن
lend
عاریه دادن
lend
قرض دادن
lend
وام دادن
have the lend of
عاریه گرفتن
lend
معطوف داشتن
lend
متوجه کردن
lend
متوجه شدن
lend lease
وام واجاره
lend lease
بصورت وام واجاره دادن
to lend an ear
گوش دادن
to lend and borrow
قرض دادن و قرض گرفتن
To lend each other bread.
<proverb>
نان به هم قرض دادن .
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
lend a hand
کمک کردن
Do you have an extra pen to lend me?
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
all ears
<idiom>
سراوپا گوش
ears
گوشواره
up to the ears
غرق سرا پا فرو رفته
I'm up to my ears
<idiom>
فرصت سر خاراندن ندارم
ears
هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
ears
خوشه دار یاگوشدار کردن
ears
دسته
to p up the ears
گوشهاراتیزیاراست کردن
ears
خوشه زائده
ears
گوش
by the ears
در ستیزه
by the ears
مخالف
It is for your own ears.
پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
ears
شنوایی
over he and ears
تاکردن
to be all ears
سراپا گوش بودن
ears
گوشه
by the he and ears
بزور
wet behind the ears
<idiom>
نابالغ ،دهانش بوی شیر میدهد
music to one's ears
<idiom>
صدایی که شخص دوست دارد بشنود
Walls are ears.
<proverb>
دیوارها گوش دارند .
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
he is not yet dry behind the ears
<idiom>
دهنش بوی شیر می دهد
asses' ears
نوعی گوشه
[نوعی شاخه]
I'm up to my ears with work.
خیلی سرم با کارهایم شلوغ است.
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
My ears are ringing .
گوشم صدا می کند
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
walls have ears
گوش دارد
walls have ears
دیوار
to set by the ears
بهم درانداختن
to set by the ears
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
to set by the ears
بهم انداختن
my ears burn
گویی کسی از من سخن می گوید
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
I pulled him by the ears.
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
To be up to ones ears in debt.
تا خرخره درقرض بودن
walls here ears
دیوار موش دارد موش گوش دارد
to grate on somebody's eyes
[ears]
چشم های
[گوش های]
کسی را آزار دادن
[چونکه ناپسند است]
little pitchers have long ears
کودکان غالبا گوششان تیزاست
From your lips to God's ears!
<idiom>
امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
To bring something to someones ears .
مطلبی را به گوش کسی رساندن
little pitchers have big ears
<idiom>
دیوار موش داره موش هم گوش داره
He is stI'll wet behind the ears.
هنوز دهانش بوی شیر می دهد
To box someones ears.
تو گوش کسی زدن
To set people by the ears.
مردم را بجان هم انداختن
The dog pricked up his ears
سگ گوشهایش را تیز کرد
The sound rings in the ears.
صدا در گوش می پیچد
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
شروع به دعوی کردن
To box someones ears .
تو گوش کسی زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com