English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
To be dressed in black. To go into mourning. سیاه پوشیدن ( عزاداری )
Other Matches
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
mourning سوگ
mourning ماتم عزا
in mourning جامه ماتم پوشیده
in mourning چرک گرفته
mourning عزاداری
in mourning کثیف سیاه
in mourning سیاه پوش
mourning سوگواری
to wear mourning جامه ماتم
to wear mourning پوشیدن سیاه پوشیدن
mourning paper کاغذ ویژه عزاداری
deep mourning عزاداری سنگین
national mourning سوگواری ملی
complimentary mourning جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد
dressed گچ بری
well-dressed فردیکهلباسخوبیبهتندارد
dressed سنگ های زینتی
dressed پوشیده
dressed تزئینات
she is neatly dressed جامه اش اراسته و پاکیزه است
dressed to kill <idiom> بهترین لباس را پوشیدن
she was prettily dressed جامه قشنگ پوشیده بود
to be dressed to kill طوری لباس پوشیدن برای دلبری
He got all dressed up and left . شال وکلاه کردورفت
sadly dressed جامه غم پوشیده
sadly dressed سیاه پوش
dressed up to the nines با دقت لباس پوشیده
dressed in scarlet جامه سرخ پوشیده
dressed in white سفیدپوش
dressed in white لباس سفیدپوشیده
dressed inred قرمز پوش
dressed inred جامه سرخ پوشیده
dressed up to the nines هفت قلم ارایش کرده
he is thinly dressed کم لباس پوشیده است
he is thinly dressed لباس نازک پوشیده است
dressed in scarlet سرخ پوش
She was dressed in the latest fashion . آخرین مد لبا ؟ پوشیده بود
mutton dressed as lamb ادای جوانترها را درآوردن
to come dressed in your wedding finery با لباس عروسی آمدن
dressed to the nines (teeth) <idiom> زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
black out حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
black out قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
to black out قلم زدن
black out خاموشی
he went there in black اوبا جامه سیاه انجا رفت
look black متغیر بنظر امدن
black وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black d. دم گاز خفه کننده
to black out سیاه کردن
in the black <idiom> سود بردن
black سیاه رنگ
black بازیگر دوم شطرنج
black سیاه کردن
black سیاه رنگی
black سیاه
black تیره
black سیاه شده
black چرک وکثیف
black زشت
black سیاهی
black دوده لباس عزا
black بستانکار بودن در حساب
black تهدید امیز عبوسانه
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black بی رنگ
platinum black پلاتین سیاه
black vomit طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
jet-black سیاه شبقی
Black sheep جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
ivory black رنگ سیاه که از اهکی کردن عاج میسازند
platinum black گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
night black سیاه
he wears black سیاه پوشیده است
black guardly فحاش
ivory black گرد سوخته استخوان
slate black رنگ ارغوانی مایل بسیاه
furnace black سیاهی کوره
eriochrome black سیاه اریوکروم
black ant مورچه سیاه [حشره شناسی]
black widow نوعی عنکبوت زهردارکه جنس ماده ان سیاه رنگ است
black wash نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
black smith اهنگر
black smith نعلبند
black slip خفت پران
black shortness ترک سیاه
black will take no other hue بالای سیاهی رنگی نیست
black wash رنگ سیاه
black vomit تب زرد [پزشکی] [بیماری]
gas black دوده
channel black دوده
carbon black دوده
bone black عاج سیاه
blacker than black تراز فراسیاه
black writer چاپگری که در آن تونر به نقاط گرم شده توسط اشعه لیزر می چسبد برای اسکن کردن تصویر
black short شکستگی سیاه
slate black رنگ سیاه سنگ لوحی
Black will take no other hue. <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
black section گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
black pudding سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
black marketeering دادوستددربازارسیاه
black marketeer کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
black economy پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
black stone مهرهیسیاه
black square خانهسیاه
black salsify شنگ
black bread نانسیاه
black ball توپسیاه
jet-black سیاه سیاه
black spot جادهباآمارتصادفبالا
blue-black آبیپررنگ
in black and white <idiom> بصورت نوشتار
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
There is no colour beyond black . <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
black coffee قهوه بدون شیر
black coffee قهوه سیاه
black armband سرآستین [برای سوگواری ]
Black and white. سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
give someone a black look با خشم به کسی نگاه کردن
jet-black سیاه براق و تیره
black and white دستنوشته
black and white سیاه و سفید
black wool پشم سیاه
black box سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
to lool black خشمگین یا متغیر بنظر امدن
to be in ones black books مغضوب کسی واقع شدن
the black sea دریای سیاه
black and white چاپ
black eye سیه چشم
black marks سابقهی بد
black mark سابقهی بد
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
black eyes بدنامی
black eyes سیاهی اطراف چشم
black eyes چشم سیاه
black eyes سیه چشم
black eye بدنامی
black eye سیاهی اطراف چشم
black eye چشم سیاه
the black race نژاد سیاه
black coral پسر
black beetle سوسک گرمابه
black ash خاکستر سیاه
black art سحر
black art جادوگری
black anneal سیاه گداختن
black a vised سیه چرده
black a vised سبزه دارای پوست تیره
animal black ذغال حیوانی
aniline black سیاه انیلینی
acetylene black دوده استیلنی
aceko black نوعی رنگ سیاه اسیدی
pitch-black خیلی سیاه
pitch-black قیرگون
pitch black خیلی سیاه
black bile صفرای سیاه
black bile سوداء
black body قسمت خطرناک
black concept علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
black coffee قهوه بی شیر
black coffee قهوه تلخ
black cherry الوبالو
black capitalism سرمایه داری سیاه
black cap کلاه سیاه
black cap کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
black buzzard قره سنقر
black brittleness ترک سیاه
black brittleness شکستگی سیاه
black book کتاب سیاه
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
black body جسم سیاه
pitch black قیرگون
black holes حفره سیاه چاله سیاه
black holes سیاهچاله
black markets دربازارسیاه معامله کردن
black markets بازار سیاه
black market دربازارسیاه معامله کردن
black market بازار سیاه
black tie لباس عصر مردانه
black tie کت نیمه رسمی مردانه
black belts کمربند سیاه استاد جودو
black belt کمربند سیاه استاد جودو
black sheep بزگر
black sheep بچه گیج وبی هوش
black sheep کسی که مایه ننگ وخجالت خانوادهای باشد
black and blue کبود و سیاه
black box جعبه سیاه
black holes سیاه چال
black holes زندان تاریک
black hole حفره سیاه چاله سیاه
black hole سیاهچاله
black hole سیاه چال
black hole زندان تاریک
black board تخته سیاه
black boxes جعبه سیاه
black ice یخ شفاف روی اب
black propaganda تبلیغات خطرناک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com