Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 20 (3 milliseconds)
English	Persian
To be dying with anticipation.	آب شدن دل (بی تاب شدن )
Other Matches
anticipation	پیش بینی
anticipation	سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
anticipation	انتظار
serial anticipation	پیش بینی زنجیرهای
anticipation method	روش پیش بینی
dying	مردن مرگ
dying	مردنی
never dying	لایزال
never dying	لایموت
never dying	نمیر
dying	درحال نزع
dying	مرگ
dying	فوت
I licked my lips [in anticipation] .	دهنم آب افتاد.
the dying father said	پدر که درحال مردن بود گفت
the fire is dying	آتش در حال خاموش شدن است
I'm dying to know what happened.	خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
dying declarations	افهارات پیش از فوت
dying declarations	در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com