English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
To cut ones head with cotton . <proverb> با پنبه سر بریدن .
Other Matches
cotton پنبهای
to cotton together باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton with each other باهم ساختن یارفاقت کردن
cotton پنبه
cotton نخ
cotton پارچه نخی
cotton باپنبه پوشاندن
cotton نخی
cotton gin ماشین پنبه پاک کن
cotton plant درخت پنبه
cotton plant بوته پنبه
cotton plantation پنبه کاری
cotton plantation پنبه زار
cotton print چیت
cotton seed پنبه دانه
cotton seed تخم پنبه
cotton sewing نخ دوزندگی
cotton sewing نخ خیاطی
cotton sleeving بوش پنبهای
cotton spinner نخ ریس
cotton spinner صاحب کارخانه نخ ریسی
cotton spinning نخ ریسی
cotton factory کارخانه نخ ریسی
cotton effect پدیده کاتن
absorbent cotton پنبه هیدروفیل
cotton-carder حلاج
cotton-carder جدا کننده الیاف
cotton wool لایی پنبه
cotton wool پنبه لایی
cotton-waste آشغال و ضایعات پنبه
cotton-mills کارخانه ریسندگی پنبه ای
cotton grade درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
cotton candy پشمک
cotton cake کنجاره پنبه دانه
cotton duke کرباس
cotton duke برزنت
cotton duke بافت ساده پنبهای یا کتانی
cotton mill کارخانه نخ ریسی
cotton tail خرگوش امریکایی
nitro cotton باروت پنبه
gun cotton طناب ماشه
sewing cotton نخ دوزندگی
Egyptian cotton پنبه مصری
cotton yarn نخ
cotton yarn نخ پنبه
cotton waste ضایعات پنبه
cotton velvet مخمل نخی
cotton enameled wire سیم لعابدار پنبهای
cotton-wool yarn نخ مخلوط از پشم و پنبه که در تار یا پود استفاده شود.
cotton covered wire سیم با روکش پنبهای
negative cotton effect پدیده منفی کاتن
cotton wool ball باندتوپی
positive cotton effect پدیده مثبت کاتن
cotton or silk velvet مخمل نخی یا ابریشمی
double cotton covered سیم با دو روکش پنبهای
boll [cotton gin] غوزه پنبه
head to head polymer بسپار سر به سر
from head to f. ازسرتاپا
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
to go off one's head دیوانه شدن
R/W head وسیله
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
head well چاه پیشکار
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head well مادر چاه
one way head سریکجهته
R/W head HEAD WRITE/READ
head way پیشروی
head way پیشرفت
to head off عازم شدن [گردش]
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head out <idiom> ترک کردن
head to head رقابت شانه به شانه
head up <idiom> رهبر
head way بلندی طاق سرعت
keep one's head <idiom>
on/upon one's head <idiom> برای خودش
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
per head متوسطمیانگین
over head هزینه سربار
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
off with his head سرش را از تن جدا کنید
head way بجلو
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head off <idiom> به عقب برگشتن
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
keep one's head دست پاچه نشدن
with head on سربه پیش سر به جلو
head هد
head ضربه با سر
head توپی کامل و سایر متعلقات
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head عازم شدن سرپل گرفتن
head سرپل توالت ناو
head پیش رو
head عناصر اولیه ستون
head سرفشنگ
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head دستشویی قایق بالای بادبان
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head دهنه ابزار
head رهبری کردن مقاومت کردن
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head عنوان مبحث
head راس
head نوک پیکان
head منتها درجه موی سر
head موضوع
head سالار عنوان
head رئیس
head دهانه
head انتها دماغه
head ابتداء
head نوک
head راس عدد
head فهم
head خط سر
head فرق سرصفحه
head دربالا واقع شدن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دارای سرکردن
head : سرگذاشتن به
head مهم
head عمده
head اصلی
head سردرخت
head سرستون
head کله
keep one's head خونسردبودن
head first باکله
head-on نوک به نوک
head-on روبرو
head-on از طرف سر
head-on از سر
head-on شاخ بشاخ
head on نوک به نوک
head on روبرو
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
well head سر چشمه
Off with his head ! سرش را ببرید !
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
head سر
head-first از سر سراسیمه
head-first سربجلو
head-first باکله
head on از طرف سر
head on از سر
head on شاخ بشاخ
head دماغه
head بخش بالایی وسیله
head شبکه یا بدنه
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head ارتفاع فشاری
head افت
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
rivet head کله پرچ
to knock head پیشانی برخاک نهادن
round head سر گرد
raw head نوک خواندن
round head برگردان
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
raw head نوک خواننده
to knock head سجود
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
read head نوک خواندن
read head نوک خواننده
read head هد خواندن راس خواندن
recording head نوک ضبط
record head نوک ضبط
running head خط عنوان هرصفحه در متن
static head فشار ایستایی
to poke one's head دولادولا راه رفتن
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to gather head نیروگرفتن
to pitch on one's head از سر پرت شدن
swelled head خودخواه
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
splash head پاشش گیر
spindle head سر هرزگرد
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
scald head کچلی
shock head انبوه گیسو
sculptured head پیکره سر ادمی
sculptured head سردیس
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com