Dictiornary-Farsi | To discuss a question with someone . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 112 (6 milliseconds)

English	Persian
To discuss a question with someone .	موضوعی را با کسی مطرح کردن


Other Matches

discuss	بحث کردن
discuss	مطرح کردن گفتگو کردن
discuss	مناظره کردن
discuss	مباحثه کردن
discuss	بحث کردن
discuss	گفتگو کردن
discuss	سر و کله زدن
discuss	مذاکره کردن
Well discuss it at dinner.	سر شام صحبت خواهیم کرد
Well discuss it at dinner.	سرت رابلند کن ببینم
I had no opportunity to discuss the matter .	فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]	آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
question	موضوع
out of the question <idiom>	غیرممکن
out of question	خارج از موضوع
this very question	دقیقا همین پرسش
in question	موردبحث
in question	موضوع بحث
That's out of the question.	این غیرممکن است که عملی بشود.
that is not of the question	این خارج ازموضوع است
that is not the question	موضوع این نیست
to ask somebody a question	از کسی سئوالی پرسیدن
without question	بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
to ask somebody a question	ازکسی سئوالی کردن
there is no question but that.	شکی نیست که) .00000
to p any one with question	کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
to p any one with question	کسی را سوال پیچ کردن
to have a question for somebody	از کسی سئوالی داشتن
Might I ask a question?	اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
question	تردید کردن در
question	تحقیق کردن از
beside the question	پرت
beside the question	خارج از موضوع
question	مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
question	موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
question	پرسیدن تحقیق کردن
question	تردید پرسش
question	سوال
I have a question.	من یک سئوال دارم.
question	استفهام مسئله
question	پرسش
pose a question	سوال مطرح کردن
This question is not at issue.	بحث روی این موضوع نیست.
question answer	در صف گذاشتن
pop the question <idiom>	تقاضای ازدواج
raise a question	مطرح کردن سوال
I don't think there's any question about it.	من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
There are two sides to every question . <proverb>	هر مساله ای دو جنبه دارد.
That is a separate question.	این جدا از موضوع بحث ما است.
question mark	علامت سوال
to beg the question	در پاسخ به پرسشی جاخالی دادن
to beg the question	طفره رفتن از پرسشی
the year in question	سالی که مورد بحث است
open to question <adj.>	مشکوک
That is a separate question.	این یک موضوع جدایی است.
open to question <adj.>	مورد شک
the German question	مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
question mark	پرسش نشان
essay question	سوال انشایی
i asked him a question	پرسشی از او کردم
i asked him a question	چیزی ازاو پرسیدم
i asked him a question	سئوالی از اوپرسیدم
indirect question	پرسش غیرمستقیم
oblique question	پرسش غیرمستقیم
it is a question of money	موضوع پول است
it is a question of money	موضوع بسته به
it is a question of money	پول است
previous question	موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
put the question	مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
cross question	سئوال بطریق استنطاق
cross question	بازجویی
question mark	" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question marks	علامت سوال
question marks	پرسش نشان
question marks	" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
cross-question	بدقت جویاشدن از
cross-question	استنطاق کردن
leading question	سوال تلقینی
leading question	پرسش راهنمایی کننده
buring question	مسئله هیجان اور
call in question	تردید کردن در
cross question	استنطاق
put to the question	برای گرفتن اعتراف زجر دادن
question answer	سئوال- جواب
the tax in question	مالیات موضوع بحث
to beg the question	نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
to call in question	تردیدکردن در
to pop the question	پیشنهاد عروسی کردن
to pose a question to any one	ازکسی سئوالی
to pose a question to any one	پرسیدن
question tag	جملاتپرسشتفکیدی
question-master	فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
trick question	سوالیکهجوابآننادرستاست
Answer me this question.	جواب این سؤالم را بده
the question referred to above	موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
the goods in question	کالای موردبحث
question answer	صف
question answer	صف بستن
His honest is beyond question.	دردرستی اوحرفی نیست
question in dispute	موضوع متنازع فیه
question in dispute	مسئله متنازع فیه
the eastern question	مسئله خاور
sides of the question	اطراف موضوع
rhetorical question	مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
To bring up a topic(question).	سؤالی را پیش کشیدن
open ended question	پرسش باز پاسخ
to put a [big] question mark over something	چیزی را نامشخص [نامعلوم ] کردن
To raise a question . To bring up a matter .	موضوعی رامطرح کردن
I foud myself in opposition to my friends on this question .	در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly.	به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament.	آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.