Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
To drive (send) somebody mad.
کسی را دیوانه کردن
Other Matches
send off
حرکت اسبها از دروازه شروع
send
گسیل داشتن
send
اعزام داشتن
send
ارسال داشتن
send
مرخص کردن
send
ارسال نمودن
send
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send
روانه کردن
send
فرستادن
to send off
مشایعت کردن
send off
اخراج بازیگر
send-off
مشایعت کردن
send-off
همراهی
send-off
ایین بدرود ودعای خیر
send-off
حرکت اسبها از دروازه شروع
send-off
اخراج بازیگر
to send out
برگ دادن
to send one to the right about
عذر کسی را خواستن
to send one to the right about
کسی را روانه کردن
send up
بزندان فرستادن
send up
زندانی کردن
send only
فقط فرستادنی
send on
جداگانه فرستادن
send in
وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
send in
رهسپار کردن
send in
فرستادن
send down
پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
send down
دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
send away
جواب دادن
send away
روانه کردن
send out
صادر کردن
send out
فرستادن
send out
اعزام کردن
send-up
بزندان فرستادن
send-up
زندانی کردن
to send off
فرستادن
to send down
بیرون کردن
to send away
اعزام داشتن
to send away
روانه کردن
send out
دادن
send out
اعزام
send away for
سفارش دادن
send off
ایین بدرود ودعای خیر
send off
همراهی
to send upon an e
به سفارت اعزام کردن
send away for something
<idiom>
تقاضا نامه نوشتن
send down
اخراج کردن
to send off
فرستادن
to send out
برگ کردن
send up
<idiom>
حکم به زندان انداختن کسی
send off
مشایعت کردن
to send upon an e
مامور سفارت کردن
to send something to my friend
چیزی را به دوستم فرستادن
to send mad
دیوانه کردن
send round
فرستادن
send sailing
مسابقه با وسیله بادبان دارروی شن و ماسه
send word
پیغام دادن
send word
خبر دادن
send word for him
پیغام برای او بفرستید
send yaghting
مسابقه با وسیله بادباندارروی شن و ماسه
clear to send
ترخیص به ارسال
send round
دور زدن
to send a message
پیغام د ادن
to send a message
پیام فرستادن
send only device
دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
send on duty
مامور کردن
send it by post
با پست انرا بفرستید
please send me the p papers
خواهشندم سوابق یاپرونده انرابرای من بفرستید
request to send
تقاضای ارسال
send a letter
نامهای بفرستید
send a letter
کاغذ بدهید
to send home
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
Send To command
دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
send back
پس فرستادن
send back
برگرداندن
to send back
پس فرستادن
to send back
برگرداندن
to send a message to somebody
پیامی به کسی فرستادن
[سیاسی یا اجتماعی]
Please send me information on ...
خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
send in one's paper
استعفای خود را دادن
i will send him my book
کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
send-ups
زندانی کردن
send-offs
همراهی
send-offs
ایین بدرود ودعای خیر
Send them in two at a time .
آنها رادو تا دوتابفرست تو
send-offs
حرکت اسبها از دروازه شروع
to send to the press
برای چاپ فرستادن
send-offs
اخراج بازیگر
to send someone packing
عذر کسیراخواستن
to send to glory
کشتن
to send to glory
راحت کردن
to send to grass
زمین زدن
to send to grass
بچرافرستادن
to send word
خبردادن
send-offs
مشایعت کردن
send-ups
بزندان فرستادن
Can you send a mechanic, please?
آیا ممکن است لطفا یک یک مکانیک بفرستید؟
send someone packing
<idiom>
گفتن ترک کسی
to send down rain
باران فرستادن
to send for a person
بی کسی فرستادن
to send word
پیغام دادن
to send someone packing
کسیرا روانه کردن
to send out an odour
بو دادن
to send for a person
عقب کسی فرستادن
to send for a person
پیغام برای کسی فرستادن که بیا
to send in one's papers
کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
to send on fools errand
پی نخودسیاه فرستادن
to send round the hat
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
automatic send/reciever
ارسال و دریافت خودکار
keyboard send receive
صفحه کلید ارسال- پذیرش
Can you send a breakdown lorry, please?
آیا ممکن است لطفا یک جرثقیل بفرستید؟
to send things flying
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
to send soldiers into the streets
سربازان را به خیابانها فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.
برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat .
کاسه گدایی دست گرفتن
to drive at
قصد داشتن از
on drive
ضربه بسمت توپزن
off drive
ضربه به سمت راست
to drive away
دفع کردن
to drive at
توجه داشتن به
to drive away
دورکردن
drive at
<idiom>
سعی درگفتن چیزی
self-drive
اتومبیلیبارانندهخودکار
drive-in
درایواین
to take a drive
سواری کردن
drive!
برون!
[با ماشین]
to drive out
بیرون کردن
drive
ضربه درایو
drive
ضربه از پایین
drive
فرار گل زن
drive way
مسیر اتومبیل رانی
drive
گریز پا به توپ
drive way
جاده خیابان
drive
شفت
drive
راندن گرداندن گرداننده
drive
دنده
drive
باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drive
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive
رانندگی ارابه مسابقهای
drive
محرکه گیربکس
drive
فرمان
drive
سوارشدن و کنترل اتومبیل
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive
مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drive
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive
وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drive
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drive
گرداننده
drive
رانندگی کردن
drive
سائق
drive
رانش سواری دوندگی
drive
جلو بردن
drive
ولت محرک
d.c. drive
ماشین جریان دائم
d.c. drive
محرکه جریان دائم
drive
راندن
drive
بردن
drive
عقب نشاندن بیرون کردن
drive
تحریک کردن
drive
سواری کردن کوبیدن
disk drive
گرداننده دیسک دیسک گردان
disk drive
دیسک ران دیسک چرخان
Bernoulli drive
سیستم بافرفیت ذخیره سازی بالا که ازکارتریج قابل تعویض MBاستفاده میکند
carriage drive
خیابان پارک
to drive mad
بدیوانگی انداختن
to drive mad
دیوانه کردن
to drive into a corner
درتنگنا انداختن
cover drive
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
area drive
شکار دواندن
all wheel drive
محرک تمام چرخها
activity drive
سائق فعالیت
tape drive
دستگاه نوارخوان
tape drive
نوار ران
tape drive
نوار چرخان نوار ران
tape drive
نوارچرخان
disk drive
دیسکخوان
disk drive
گرده ران
disk drive
گرده چرخان
tape drive
نوار گردان
chain drive
زنجیرهکششی
visceral drive
سائق احشایی
drive shafts
محور رانش
drive screw
پیچ خودرو
drive shafts
میله محرک محور محرک
drive shafts
میل لنگ
to drive a car
رانندگی کردن خودرویی
hard drive
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
drive shaft
محور رانش
drive shaft
محور محرکه
drive shaft
میله محرک محور محرک
drive shaft
میل لنگ
to drive a bus
اتوبوسی را راندن
four-wheel drive
محرک چهار چرخ
drive shafts
محور محرکه
Could you drive more slowly, please?
ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
winchester drive
دیسک گردان وینچستر
drive-ins
درایواین
belt drive
بدنهعقب
cartridge drive
درایوفشنگی
cassette drive
درایوکاست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com