English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
To drive a hard bargain. درداد وستد سخت گیر بودن
Search result with all words
drive a hard bargain <idiom> انعقاد معامله بودن هیچ سودی
Other Matches
hard drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
hard drive گرداننده سخت
hard disc drive محلقرارگیریهارد
hard disc drive [British E] دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
hard disk drive [American E] [HDD] دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
bargain چانه زنی در معاملات معامله
bargain چانه زنی در معامله
bargain معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain معامله باصرفه
bargain مذاکره
bargain بیع وشراء
bargain سودا
bargain معامله
bargain داد و ستد چانه زدن
bargain قرارداد معامله خرید ارزان
bargain چانه زدن
bargain قرارداد معامله بستن
bargain داد و ستد
into the bargain بعلاوه
to bargain for منتظریا اماده
to bargain a way درازای چیزی واگذار کردن
to bargain for تهیه دیدن
into the bargain بالای ان
bargain خرید ارزان
to bargain for بودن
wage bargain چانه زنی دستمزد
time bargain قرارداد فروش سلم و سلف سهام
unconscionable bargain معامله نامعقول
plea bargain توافق مدافعه [حقوق]
to strike a bargain درمعامله موافقت پیداکردن
strike a bargain معامله کردن
bargain hunter کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
cancellation of bargain اقاله کردن معامله
Its well worth . Its a bargain at the price . شیرین می ارزد
drive وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drive فرمان
drive مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drive باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drive بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive گرداننده
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
self-drive اتومبیلیبارانندهخودکار
on drive ضربه بسمت توپزن
to drive at قصد داشتن از
to drive at توجه داشتن به
to drive away دورکردن
to drive out بیرون کردن
to take a drive سواری کردن
drive way جاده خیابان
drive way مسیر اتومبیل رانی
d.c. drive محرکه جریان دائم
d.c. drive ماشین جریان دائم
drive-in درایواین
to drive away دفع کردن
off drive ضربه به سمت راست
drive رانش سواری دوندگی
drive رانندگی کردن
drive سائق
drive ولت محرک
drive سواری کردن کوبیدن
drive تحریک کردن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
drive بردن
drive راندن
drive at <idiom> سعی درگفتن چیزی
drive! برون! [با ماشین]
drive راندن گرداندن گرداننده
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive ضربه درایو
drive ضربه از پایین
drive رانندگی ارابه مسابقهای
drive جلو بردن
drive فرار گل زن
drive سوارشدن و کنترل اتومبیل
drive محرکه گیربکس
drive گریز پا به توپ
drive دنده
drive شفت
drive reduction کاهش سائق
drive state حالت سائقی
drive screw پیچ سوزنی
drive screw پیچ خودرو
drive screw ژیگلور
drive stimulus محرک سائق
drive's seat صندلی راننده
drive's cab اطاق راننده
drive winding سیم پیچ تحریک
to drive a wedding into شکافتن
drive volley ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
drive to maturity جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
drive to maturity حرکت بسوی بلوغ
drive the green با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
drive pulse تپش تحریک
drive number شماره گرداننده
drive a benefit سود بردن
drive arousal برانگیختگی سائق
drive bay فضایی درون پوشش کامپیوتر که درایو دیسک نصب شده است
drive belt تسمه محرک
drive capstan چرخ تسمه محرک
drive channelling راه گزینی سائق
drive current جریان تحریک
drive designator پارامتر دیسک گردان
drive displacement جابه جایی سائق
drive fit محل رانش
drive mad دیوانه کردن
drive mechanism جعبه دنده
drive mechanism مکانیزم رانش
drive motor موتور محرک
differential drive دیفرانسیل
electric drive محرکه الکتریکی
st0 drive گرداننده 605ST
social drive سائق اجتماعی
secondary drive سائق ثانوی
roller drive مکانیزم چرخ دنده کاهنده یاافزاینده
hunger drive سائق گرسنگی
rim drive لبه گردانی
primary drive سائق نخستین
physical drive دیسک گردان فیزیکی
motor drive محرکه موتوری
maternal drive سائق مادری
loop drive ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
lineshaft drive محرکه انتقال
to drive a bus اتوبوسی را راندن
tandem drive حرکت قطاری
to drive a car رانندگی کردن خودرویی
exploratory drive سائق کاوش
final drive گرداننده نهایی
final drive چرخ گرداننده نهایی شنی
final drive محرکه محور عقب
four gear drive گیربکس چهار دنده
full drive باشتاب هرچه بیشتر
full drive بسرعت هرچه تمامتر
group drive محرکه گروهی
to drive mad بدیوانگی انداختن
to drive mad دیوانه کردن
to drive into a corner درتنگنا انداختن
to drive a wedding into رخنه کردن در
hypertape drive وسیله خواندن یا ثبت اطلاعات توسط کارتریجهای نوارمغناطیسی
drive shaft میل لنگ
disk drive گرداننده دیسک دیسک گردان
disk drive دیسکخوان
drive shaft محور محرکه
drive wheel چرخدنده
drive chain زنجیرهراندن
disk drive گرده چرخان
disk drive گرده ران
disc drive درایودیسک
chain drive زنجیرهکششی
cassette drive درایوکاست
cartridge drive درایوفشنگی
disk drive دیسک ران دیسک چرخان
drive shafts محور رانش
drive shafts محور محرکه
drive someone up a wall <idiom> از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
tape drive نوار ران
drive shaft میله محرک محور محرک
tape drive نوارچرخان
tape drive نوار گردان
tape drive نوار چرخان نوار ران
drive shaft محور رانش
drive shafts میل لنگ
drive shafts میله محرک محور محرک
tape drive دستگاه نوارخوان
right-hand drive اتومبیلهاییکهفرمانآنهادرسمتراستاست
belt drive بدنهعقب
four wheel drive محرک چهار چرخ
To drive someone up the wall. کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
to drive wild دیوانه کردن
four-wheel drive محرک چهار چرخ
default drive گرداننده پیش فرض
Could you drive more slowly, please? ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
cover drive ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
crank drive محرک میل لنگ
crank drive گرداننده میل لنگ
crawl drive محرک وسیله نقلیه خزنده
current drive گرداننده کنونی
winchester drive دیسک گردان وینچستر
carriage drive خیابان پارک
area drive شکار دواندن
drive-ins درایواین
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
activity drive سائق فعالیت
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
all wheel drive محرک تمام چرخها
Bernoulli drive سیستم بافرفیت ذخیره سازی بالا که ازکارتریج قابل تعویض MBاستفاده میکند
visceral drive سائق احشایی
streaming tape drive دستگاهی که یک کارتریج نوارپیوسته را نگهداری کردن واساسا" به عنوان پشتیبان گردانندههای دیسک سخت بکار می رود
disc [disk] drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
cone pulley drive محرکه صفحه پلهای
To spell something out for some one .To drive it home to someone . مطلبی را به کسی شیر فهم کردن
He has plenty of drive . he is a go- getter . آدم کار بری است
drive someone round the bend <idiom> جان کسی را به لب آوردن
magnetic tape drive نوارچرخان مغناطیسی
kelly drive bushing اتصال کلی که بصورت استوانه بوده و مابین کلی وسوزن حفاری وجود دارد
magnetic tape drive نوارخوان مغناطیسی
main drive motor موتور محرکه اصلی
magnetic tape drive گرداننده نوار مغناطیسی
microfloppy disk drive وسیله ذخیره اطلاعات بااستفاده از میکرودیسکهای لغزان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com