Dictiornary-Farsi | To glean information . To nose around . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
To glean information . To nose around .	سر وگوش آب دادن


Other Matches

To try to pick up some information . to nose around. To pry about .	سر وگوشی آب دادن
glean	اینسو انسوجمع کردن
glean	خوشه چینی کردن
nose	برجستگی
nose	عضو بویایی
Just under his nose.	درست پایین پایش
look down one's nose at someone or something <idiom>	نفرت خودرانشان دادن
right under one's nose <idiom>	مشهود
nose up	چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
nose	نوک برامده هر چیزی
nose	دماغه
nose	دماغه جلویی تخته موج سواری
nose	بینی اسب
nose	پوزه
nose	دماغه کلاهک موشک
nose	سر لوله
nose	دماغه جلو کشتی
nose	بینی مالیدن به مواجه شدن با
nose	بوکشیدن
on the nose	بردن شرط
under one's nose <idiom>	دم دست
nose around [about] <idiom>	چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
under one's nose <adv.>	جلوی چشم کسی
it is under his nose	پیش روی اوست
it is under his nose	درست جلوچشم اوست
nose down	خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
nose	بینی
nose	دهانه
on the nose <idiom>	دقیقا
nose down <idiom>	پایین آوردن دماغه
(have one's) nose in something <idiom>	فضولی کردن
nose ring	حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
he has Roman nose	او بینی عقابی دارد
to blow one's nose	دماغ گرفتن
parsmip nose	دنبال چه
to blow one's nose	بینی پاک کردن
nose spray	بسک جلو
to blow nose	گرفتن بینی
parsmip nose	دمگاه
the tip of the nose	نوک بینی
spindle nose	سر هرزگرد
saddle nose	بینی فرو رفته
polypus of the nose	بواسیر لحمی بینی
pope's nose	دنبال چه
nose spray	بسکهای جلوی گلوله
pope's nose	دمگاه
pug nose	بینی کوتاه وکلفت سر ببالا
long nose	انبر دم باریک
nose bag	توبره
nose angle	زاویه نوک
mucus of the nose	اب بینی
mucus of the nose	مف
mucus of the nose	مخاط بینی
long nose	دم باریک
lead by the nose	الت قرار دادن
nose band	رو دماغی
nose band	بخشی از کلگی اسب
nose ribs	تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
nose piece	قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
nose hit	ضربه کامل به میله شماره 1بولینگ
nose gear	قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
nose dive	ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
nose dive	شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
nose cone	مخروط دماغه
nose cone	دماغه مخروطی شکل نوک موشک و راکت
parsmip nose	دمبلیچه
to follow ones nose	کار رابدست تقدیر
drinker’s nose	آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
the answer is right under your nose <idiom>	جواب مثل روز روشن است
keep someone's nose to the grindstone <idiom>	همت کردن
nose-picking	انگشت کردن در بینی
turn up one's nose at <idiom>	ردکردن خوب بودن برای کسی
thumb one's nose <idiom>	با تنفر نگاه کردن
(no) skin off one's nose <idiom>	دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
pay through the nose <idiom>	برای چیزی پول زیادی خرج کردن
have one's nose in a book <idiom>	کرم کتاب خوانی داشتن
pay through the nose <idiom>	سرکیسه کردن
red-nose	آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
boozer's nose	آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
drinker’s nose	آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
red-nose	آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
boozer's nose	آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
have one's nose in a book <idiom>	دائم سر توی کتاب داشتن
lead by the nose <idiom>	کنترل کامل داشتن
keep one's nose to the grindstone <idiom>
external nose	نمایبیرونیبینی
dorsum of nose	تیغهبینی
bridge of nose	برآمدگیبینی
bar nose	دماغهمیله
to speak through one's nose	سخن گفتن
to speak through one's nose	تو دماغی
to lead by the nose	الت قرار دادن
to follow ones nose	دنبال قسمت خودرفتن
nose leaf	لایهبینی
nose leather	چرم بینی
keep one's nose clean <idiom>
To talk through ones nose.	تو دماغی حرف زدن
Go and blow your nose.	برو دماغت رابگیر ( نظافت بینی )
My nose is running.	از بینی ام آب می آید
parson's nose	دم مرغیاهرپرندهپختهنشده
tip of nose	نوکبینی
nose pad	لاییبینی
nose of the quarter	دماغهیکچهارمی
to follow ones nose	واگذاردن
hawk nose	دماغ قوشی
hawk nose	بینی قوشی
he paid through the nose	زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
bull nose	چشمی سینه ناو
nose landing gear	ترمزفروددماغه
snap a person's nose off	بکسی پریدن
fillet under the nose of a step	مغزی لبه یا دماغه پله
flat nose plier	اچار فرانسه
septal cartilage of nose	غضروفدرونیبینی
flat nose plier	انبردست قابل تنظیم
nose ape or monkey	بوزینه خرطوم دار
poke nose into something [one's life] <idiom>	در کار کسی مداخله کردن
to snap one's nose or head off	بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
snap a person's nose off	تشر زدن
My nose (hand)is bleeding.	دماغم ( دستم ) خون می آید
needle-nose pliers	دم باریک
She leads her husband by the nose .	سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
camlock spindle nose	هرزگرد بادامکی شکل
To put ones nose into other peoples affairs .	درکار دیگران فضولی کردن
Eye ( ear , nose ) drops .	قطره چشم ( گوش و بینی )
cut off one's nose to spite one's face <idiom>	به حدنهایت رسیدن عصبانیت
ear, nose and throat specialist	متخصص گوش و حلق و بینی [پزشکی]
information	خبر
information	سوابق
information	معلومات اگاهگان
information	معلومات
information	پرسشگاه
information	مفروضات اطلاعات
information	استخبار خبر رسانی
information	اطلاعات
information	اگاهی
for your information	برای اگاهی شما
information	داده ها
information	معلومات معیطات
information	نمایش اطلاعات روی وسله خارجی
information	دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
information	داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
information	اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
information	اتهام
information	اطلاع دادن
information	تهمت
asking for information	استعلام
information	اطلاع
further information	آگاهی بیشتر
Where can I get information?	از کجا می توانم بپرسم؟
information	اخبار
information [on] about somebody] [something]	داده ها [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	معلومات [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	خبر [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
information desk	میز اطلاعات
[pieces of] information	اطلاعات
to gather information [about; on]	جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
Ministry of Information .	وزارت اطلاعات
to pump somebody for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
leakage of information	نشت اطلاعات
We would appreciate it if you could provide us with some information about ...	ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
to fish for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
pieces of information	چندها تکه اطلاعات
Please send me information on ...	خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
information transmission	انتقال اطلاعات
information sheet	برگه اطلاعات
a few scraps of information	یک خرده اطلاعات [ناکافی]
false information	اطلاعات نادرست
information on demand	اطلاعات با تقاضا
spacial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
Where is the information desk?	میز اطلاعات کجاست؟
information office	دفتر اطلاعات
spatial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
oral information	اطلاعات گفتاری [شفاهی]
false information	خبر نادرست
information networks	شبکههای اطلاعاتی
genetic information	اطلاعات وراثتی
a piece of information	یک تکه اطلاع
perfect information	اطلاعات کامل
flow of information	گردش اطلاعات
public information	اطلاعات عمومی
information bits	بیتهای اطلاعاتی
lay an information against someone	بر علیه کسی اعلام جرم کردن
lay an information against some one	نسبت به کسی اعلام جرم کردن
public information	اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
redundant information	یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
information program	برنامه اگاه سازی
stationary information	اطلاعات لایتغیر
information program	اگاه سازی برنامه اطلاعات
inside information	اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
input information	اطلاعات ورودی
information technology	تکنولوژی اطلاعات
information processing	تقویم اخبار
information processing	نتیجه گیری ازاخبار
information hiding	یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
information flow	روانه خبر
information explosion	انفجار اطلاعات
information processing	پردازش اطلاعات
information center	مرکز جمع اوری اطلاعات