Dictiornary-Farsi | To pay money. To make a payment. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
To pay money. To make a payment.	پول پرداختن
To pay money. To make a payment.	بی پرده صحبت کردن


Other Matches

To make money. To make ones pile.	پول درآوردن ( ساختن )
to make a part [ial] payment	یک قسط را پرداختن
make money out of a shoestring <idiom>	از هیچ به همه چیز رسیدن
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms]	چیزی را قسطی خریدن
Money for jam . Money for old rope .	پول یا مفتی
Protection money. Racket money.	باج سبیل
money begets money <idiom>	پول پول می آورد
to make friends [to make connections]	رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
payment	تادیه
by payment	از طریق پرداخت
payment	قسط
payment	وجه
on payment	دربرابر پول
on payment	در مقابل وجه
re payment	بازپرداخت
in payment of	بجای
on payment	باپول
payment	کارسازی
payment	پرداخت
in payment of	درازای
payment	تادیه پول
in payment of	بعوض
against payment	درمقابل وجه
non payment	عدم پرداخت
down payment	پیش قسط
down payment	پیش پرداخت
against payment	در برابر پول
against payment	با پول
non-payment	عدم پرداخت
document against payment	تحویل اسناد در ازای پرداخت
to suspend payment	پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
to stop payment	درمانده یا ورشکست شدن
documents against payment	اسناد در مقابل پرداخت
casual payment	مساعده
casual payment	پیش پرداخت
demand for payment	تقاضای پرداخت
clean payment	پرداخت بی قید و شرط
part payment	پرداخت اقساطی
part payment	بیعانه قسط
stop payment	دستور عدم پرداخت چک به بانک
monthly payment	پرداخت ماهانه
advance payment	پیش پرداخت
deferred payment	پرداخت بصورت یوزانس
notice of non payment	گواهی عدم پرداخت
terms of payment	شرایط پرداخت
annual payment	پرداخت سالیانه
annual payment	قسط سالیانه
deferred payment	پرداخت اتی
transfer payment	پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
as a partial payment	علی الحساب
average payment	پرداخت متوسط
deferred payment	پرداخت مدت دار
deferred payment	پرداخت معوق
date of payment	موعد پرداخت
suspension of payment	توقف
on account payment	پیش پرداخت
payment against a draft	پیش پرداخت در مقابل برات
pre payment	پیش پرداخت
payment stopped	دستور عدم پرداخت
payment stopped	توقف پرداخت
punctual payment	پرداخت در سر وعده
prompt payment	پرداخت فوری
payment terms	شرایط پرداخت
progress payment	پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
payment under a guarantee	پرداخت تحت ضمانتنامه
payment under reserve	پرداخت تحت تضمین
payment in advance	پیش پرداخت
payment in advance	پیش پرداخت کردن
payment by instalments	پرداخت به اقساط
upfront payment	پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
payment against documents	پرداخت در برابر اسناد
in part payment	علی الحساب
payment on account	قسط
installment payment	پرداخت قسطی
payment in full	پرداخت تمام
payment in full	پرداخت کامل
payment in kind	پرداخت غیرنقدی
minimum down payment	حداقل میزان پیش پرداخت
payment in kind	پرداخت جنسی
payment of a debt	اداء دین
payment of an debt	وفاء دین
final payment	پراخت نهائی
final payment	پرداخت نهایی
payment on account	آنچه علی الحساب پرداخت میشود
payment by installments	پرداخت قسطی
payment in due cource	پرداخت به موقع
deferred payment credit	اعتبار برای پرداختهای معوق
balance of international payment	موازنه پرداختهای بین المللی
To demand prompt payment.	تقاضای پرداخت فوری کردن
arrangement for payment by instalment	تقسیط
payment on open account	پرداخت در حساب جاری
Payment on delivery of goods.	پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
late payment damages	خسارت تاخیر تادیه
arrangement for payment by instalment	قسط بندی
regular payment of salaries	پرداخت حقوق بطورمرتب
lump sum payment	پرداخت نقدی
lump sum payment	پرداخت یکجا
mail order of payment	دستور پرداخت کتبی
discontinue the payment of the cost of	ترک انفاق
annual payment factor	ضریب بازپرداخت سالیانه
delayed payment penalty	خسارت تاخیرتادیه
30% down payment against bank guaranty	۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
delayed payment penalty	زیان دیر کرد
preferential claims payment	طلب ممتازه
The means of payment will appear unchanged.	شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
payment by installments [American English]	قسط
secure encryption payment protocol	سیستمی که یک اتصال امن بین جستجوگرکاربر ووب سایت فروشنده ایجاد میکند تا کاربران بتوانند قیمت کالاها را روی اینترنت بپردازند
part [ial] payment of a fine	پرداخت قسمتی از جریمه
option of delayed payment of the price	خیار تاخیر ثمن
fee [payment to professional people]	اجرت
payment on account [American English]	قسط
fee [payment to professional people]	حق الزحمه
near with one's money	خسیس
i have no money about me	با خود هیچ پولی ندارم
he is f. of money	پول فراوان دارد
f. money	پول فراوان
his money is more than can	ازانست که بتوان شمرد
his money is more than can	پولیش بیش
even money	مبلغ مساوی در شرط بندی
near money	شبه پول
value for money	قدرت خرید پول
He is in the money.	پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
we are want of money	ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
money	مسکوک ثروت
After all that money is of no use.	تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
money	سکه
money	اسکناس
be in the money <idiom>	پول پارو کردن
money	پول
take in (money) <idiom>	رسیدن
money on d.	وجه امانعی
money on d.	پول سپرده
value for money	ارزش پول
value of money	ارزش پول
money	جایزه نقدی
be in the money <idiom>	در پول غلت خوردن
money grubber	لئیم
money grubber	مال اندوز
money illusion	توهم پولی
money of account	پول محاسباتی
money illusion	خطای پولی
passage money	معاش کردن
money back	تضمین پرداخت
passage money	تاکردن
passage money	راه
passage money	غذا
passage money	خوراک
money list	لیست حقوق
money functions	وفائف پول
money for expenditure	نفقه
money for expenditure	خرجی
money box	صندوق اعانه
money box	صندوق دستگیری
money bag	ادم خر پول
money bag	دارایی دولت
money bag	کیف
money bag	کیسه
money and banking	پول و بانکداری
minted money	پول فلزی
managed money	پول نظارت شده
money box	غلک
money capital	سرمایه پولی
money for months	دوماه است
stream of money	جریان پول
money flow	جریان پول
money exchange	تبدیل پول
money creation	ایجاد پول
money creation	انتشار پول
money changer	صراف
managed money	پول اداره شده
money worth	برابر پول
neutrality of money	بدون تاثیربودن پول
money spinner	کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money pot	دخل
money pot	غلک
money player	ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money on deposit	پول سپرده
money on deposit	وجه امانی
money wage	مزد پولی
oceans of money	یک دنیا پول
neutrality of money	خنثی بودن پول
quasi money	شبه پول
money worth	بهای پول
money worth	پول بها
money supply	عرضه پول
money stock	عرضه پول
money worth	چیزی که بپول بیزرد
money stock	حجم پول در گردش
mortgage money	پول رهنی
mortgage money	پول قرضی
money off offer	فروش با تخفیف
money multiplier	ضریب بهم فزاینده پول
odd money	یک اسکناس 01 ریالی
money lender	وام دهنده
onother's money	پول شخصی دیگر
money income	مزد و حقوق
money income	درامد پولی
money in circulation	پول در گردش
money in advance	پیش پرداخت مساعده
money in advance	بیعانه