English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
To rais ( lift, remove ) an embargo. رفع محاصره کردن
Other Matches
embargo ممنوعیت
embargo قدغن کردن
embargo تحریم ممنوعیت
embargo تحریم
embargo مانع محظور
embargo توقیف
embargo توقیف کردن
embargo توقیف کشتی در بندر
lay an embargo on در بندر توقیف کردن
Economic enciclement ( blockade , embargo ) . محاصره اقتصادی
remove برداشتن
remove از جا برداشتن
remove بلندکردن
remove رفع کردن
remove دور کردن برطرف کردن
remove بردن
remove جابجا کردن به محل دیگر
remove معزول کردن دور شدن
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove عزل کردن
remove برداشت کردن
remove برچیدن زدودن
remove برداشتن مهر
remove دورکردن برطرف کردن
To co away with . To remove. To eliminate . ازمیان برداشتن
To remove a difficulty. اشکالی رارفع کردن
to remove a doubt رفع شبهه کردن
To remove the stains . لکه گیری کردن
remove the seal from مهر چیزی را برداشتن
remove slag سرباره را برداشتن
remove all doubts رفع شبهه کردن
Remove something root and branch. چیزی را از ریشه وبن نابود کردن
to dismiss [remove] the board of managers مرخص کردن [معاف کردن] هیئت مدیره
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift well چاه اسانسور
lift well چاه بالابر
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift آسانسور
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
lift پیشرفت
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift سرقت ترقی
lift مقدورات هوایی
lift بار زدن
lift جرثقیل
lift بالابردن
lift بالا دادن
lift بالارو دامنه بالابری
lift برا
lift فرفیت
lift حمل و نقل هوایی
lift ترفیع اسانسور
lift یک وهله بلندکردن بار
lift دزدی
lift بالارو
lift بالابری
lift جر ثقیل بالا بر
lift اسانسور
lift حمل کردن
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift بالارفتن
lift رفع کردن
lift برداشتن
lift سرقت کردن
lift بالا بردن
lift بلند کردن
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بالابر
lift از جاکندن
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift دزدیدن
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
to lift up one's horn جاه طلب بودن
topping lift مهار بالایی
shoe lift پاشنه کش
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
to lift one's hand سوگند خوردن
suction lift بلندی مکش
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
ti lift one's head نیرو گرفتن
static lift برای استاتیک
to lift up one's heel لگد زدن
suction lift ارتفاع مکش
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to lift up one's horn مغرور بودن
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift برای کل
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
to not lift a finger <idiom> دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
lift cord طناببالابر
translational lift برای انتقالی
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
lift arm دستهبالابر
lift bridge پلبالارو
lift span پلبالارو
scenery lift چشماندازآسانسور
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
lift a blockade محاصره را پایان دادن
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
economic lift عمرقانونی
false lift برای کاذب
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
jet lift استفاده از تراست موتورجت
lift axis محور برا
lift coefficient ضریب برا
lift control کنترل اسانسور
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
amphibious lift ترابری اب و خاکی
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift curve منحنی برا
lift dumper کاهنده برا
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire بلند کردن اتش
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
economic lift عمر قانونی وسیله
dynamic lift برای دینامیکی
ski lift تخت روان
ski lift تله اسکی
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
airborne lift تناژیکان هوابرد
airborne lift بار هوابرد
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
dead lift کوشش بیهوده
assault lift ترابری هجومی
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
asymmetrical lift برای نامتقارن
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
center of lift مرکز برا
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
olympic lift کنده یک چاک
lift pump تلمبه کششی
lift shaft محور بالابر
lift truck لیفتراک
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift the ban on رفع توقیف کردن
lift the seizure رفع توقیف
lift thrust نسبت برا به تراست
lift truck خودرو دارای جرثقیل
lift valve سوپاپ بالارونده
lift van یخدان
lift van صندوقچه محکم
lift vector بردار برا
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
lift pass پاس عمقی
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
lift helicopter هلی کوپتر باری
lift frequency تناوب حمل و نقل
lift frequency تعداددفعات حمل بار
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
lift fire زیادکردن برد اسلحه
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
diesel lift engine موتوردیزلچپ
vertical lift bridge پل بالارو
blade lift fan تیغهپروانهصعودی
gas lift module مخزنمرتفعگاز
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
air lift pump پمپ حبابی
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
slope of lift curve شیب منحنی برا
fork-lift truck نوعیوسیلهحرکتی
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
ammunition lift capability مقدورات حمل مهمات
The elevator ( lift ) is out of order . آسانسور خراب است.
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
thumb a lift/ride <idiom> اتوزدن
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
lift cord lock قفلطناببالابر
Please let me give you a lift (ride). اجازه بدهید سوارتان کنم
high lift system سیستم برای زیاد
high lift device وسایل برای زیاد
to lift a car by jack خودرویی را جک زدن
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
blade lift cylinder سیلندربالابرندهتیغه
lift drag ratio نسبت برا به پسا
direct lift control کنترل مستقیم برا
high lift configuration شکل برای زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com