Dictiornary-Farsi | To shave ones beard . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 31 (3 milliseconds)
English	Persian
To shave ones beard .	ریش خود رازدن


Other Matches

beard	خوشه
beard	ریش دارکردن
beard	مقابله کردن
beard	ریش
beard	هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
shave	تراشیدن
To get a shave.	اصلاح کردن ( ریش تراشیدن )
shave down	کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
after-shave	ادوکلن یا چیز دیگری که پس از اصلاح به صورت زده میشود.
I'd like a shave.	میخواهم ریشم را بزنم.
I'd like a shave.	میخواهم صورتم را اصلاح کنم.
after-shave	وابسته به پس از ریشتراشی
shave	تراش
shave	ریش تراشی
shave	رنده کردن
To grow a beard .	ریش گذاشتن
to grow a beard	بگذارند ریششان بزرگ شود
white beard	ریش سفید
billy beard	ریش بزی
aaron's beard	گیاهی از خانواده هوفاریقون بنام hypericumcalycinum
grow a beard	ریش گذاشتن
goats beard	ریش بز
goats beard	شنگ
spoke shave	رنده مشته رنده کبوتری رنده کبوتری
I had a close shave .	خطر ؟ زبغل گوشم پرید
he had a close shave of it	مفت جست
spoke shave	رنده مشتی
close call/shave <idiom>	خطراز بیخ گوشش گذشت
To shave a piece of wood.	قطعه چوبی راتراشیدن
To behave ( act ) like a ruffian. To beard the lion in his den .	لوطی بازی درآوردن


Recent search history

Contact | Terms | Privacy