Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
To stir the nation to action.
ملت را بحرکت در آوردن
Other Matches
nation
کشور
nation
خانواده طایفه
nation
امت
nation
قوم
nation
ملت
nation state
حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
nation state
دولت ملی
The will of the nation
[people]
اراده ملت
[مردم]
the whole body of a nation
ملت
the whole body of a nation
تمامی
the iranian nation
ملت ایران
the jewish nation
قوم یهود
host nation
کشور میزبان
nation-state
حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
nation-state
دولت ملی
the birth of a nation
تولد یک ملت
most favoured nation
most
most favoured nation
دولت کامله الوداد
nation-states
دولت ملی
the jewish nation
ملت بنی اسرائیل
nation-states
حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
most favored nation
دول کامله الوداد
most favored nation
کشورهایی را گویند که در صورتی که یکی از لنها امتیازی را به کشور دیگر بدهد سایرین نیزبخودی خود دارای ان امتیازبشوند
to declare war upon a nation
اعلان جنگ به ملتی دادن
stir up
بهم زدن
stir
حرکت دادن بهم زدن
to stir up
تحریک کردن
to stir up
سیخ زدن
to stir up
انگیختن
to stir up
امیختن
to stir up
بهم زدن
stir up
<idiom>
حرکت دادن
stir
جنبش
stir
به جنبش دراوردن
stir
تکان دادن
stir
بجوش اوردن تحریک کردن یا شدن
stir
جم خوردن
stir about
شلوق
to stir something up
<idiom>
چیزی را تحریک کردن
[اصطلاح مجازی]
stir about
پر هیاهو
stir up
تحریک کردن
stir
فعالیت
stir
حرکت
the british common wealth of nation
انگلستان و ایرلند و ممالک وابسته ازاد و ممالک تحت الحمایه و مستعمره ان راگویند
to stir
[things]
up
دعوا راه انداختن
[اصطلاح روزمره]
stir-fries
سرخ کردن
stir-fry
سرخ کردن
stir-frying
سرخ کردن
stir-fried
سرخ کردن
stir your stumps
بجنب
to stir out of the house
از خانه تکان خوردن
to give a stir to
تحریک کردن
to give a stir to
بهم زدن
to give a stir to
تکاندادن
not to stir an eyelid
خم به ابرو نیاوردن
stir your stumps
راه بیا
to stir up a hornet's nest
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
stir up a hornet's nest
<idiom>
باعث عصبانیت مردم شدن
To make mischief. To stir up trouble.
شرراه انداختن
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons.
میانه دونفررا بهم زدن
right of action
حق ترافع
right of action
حق طرح دعوی دردادگاه
appropriate action
اقدام مقتضی
immediate action
عکس العمل فوری
immediate action
عملیات فوری
out of action
غیر فعال
out of action
خراب
out of action
از نبرد خارج شده
right of action
حق طرح دعوی در دادگاه
out of action
خارج ازنبرد
right of action
حق اقامه دعوی
containing action
عملیات احاطهای بازدارنده
course of action
راه کار
action
اقامهء دعوا
down
[out of action, not in use]
<adj.>
ازکارافتاده
course of action
روش انجام کار
down
[out of action, not in use]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
self action
خود عملی
self action
عمل فی نفسه
action
تاثیر اثر جنگ
action
عملیات جنگی
action
جریان
action
جنبش حرکت
action
جدیت
action
جنبش
action
اژیرش
action
جنگ
action
اقدام
action
اثر
action
جنگ عملیات
action
کار اقدام
action
فرمان حاضر به تیر
action
نبرد
action
پیکار
action
اشغال نیروهای جنگی
action
گزارش وضع
action
اشاره
action
طرز عمل
action
جریان حقوقی تعقیب
action
بازی
action
تمرین
action
سهم سهام شرکت
action
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action
لیست امکانات
action
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action
حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action
وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action
تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action
عمل
action
فعل اقدام
action
رفتار
action
عامل
action
عمل انجام شده
action
کنش
action
کار
action
خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action
عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action
انجام کاری
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action
کردار
recourse action
رجوع به دادگاه
radius of action
ناحیه رانندگی
real action
دعوی غیر منقول
personal action
دعوی منقول
radius of action
شعاع عمل
reflex action
عمل غیر ارادی
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
radius of action
برد عملیاتی هواپیما
radius of action
شعاع اثر
personal action
دعوی شخصی
quantum of action
کوانتوم اثر
quantum of action
کوانتوم کنش
quantum of action
ثابت پلانک
quick action
عمل انی ماسوره
property in action
مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
preventive action
اقدامات تامینی
preventive action
اقدامات احتیاطی
prepare for action
حاضربه جنگ کردن
quick in action
جلد
quick in action
چابک
prepare for action
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
possessory action
دعوی اعاده مالکیت
possessory action
دعوی مالکیت
police action
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
quick action
عمل ضربتی انی
quick in action
فرز
plan of action
طرح عملیات
quantum of action
مقدار اثر
retrofit action
بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
scene of action
صحنه عملیات
action lever
اهرم حرکتدستگاه
action of wind
حرکتجریانباد
action replay
پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
industrial action
عملوکارصنعتی
secondary action
انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
direct action
مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
He is a man of action.
مردعمل است
action architecture
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
speed of action
سرعت حرکت
speed of action
درجه تندی
speed of action
سرعت انتقال
speed of action
زرنگی
[چابکی]
speed of action
تندی
speed of action
فرزی
zone of action
منطقه عملیات یکان
zone of action
منطقه عمل
scene of action
صحنه جنگ یادرگیری
shock action
عمل غافلگیری
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action
عمل شوک
single action
یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
social action
اقدام اجتماعی
splitting a cause of action
تجزیه دعوی
speed of action
چالاکی
things in action
اموال دینی
things in action
اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
to bar one from his action
بازداشتن کسی از کاری
to rouse to action
بکاربرانگیختن
to rouse to action
بکارانداختن تحریک کردن
vexatious action
دعوی ایذائی
vexatious action
دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
wounded in action
زخمی شده در جنگ
wounded in action
زخمی عملیات زخمی جنگی
speed of action
چابکی
cross action
دعوی متقابل
chos in action
حق دینی
characteristic action
عامل مشخصه
capillary action
اثر مویینگی
bringing an action
اقامه دعوی
bring an action against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
biocidal action
عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
automatic action
ناهشیارکاری
antisubmarine action
مکانیسم ضد زیردریایی
antisubmarine action
عمل ضد زیردریایی
angle of action
زاویه عمل
action tendency
گرایش به عمل
chos in action
حق بالقوه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com