Dictiornary-Farsi | To tell you the truth. Frankly speaking. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 79 (5 milliseconds)

English	Persian
To tell you the truth. Frankly speaking.	راستش رابخواهی


Other Matches

say it frankly	فاش بگو
say it frankly	بی پرده بگو
frankly	صراحتا جوانمردانه
frankly	رک وپوست کنده
speaking	حرف زن
speaking	سخنگو
speaking	سخنرانی
he kept on speaking	زد
he kept on speaking	هی حرف
he kept on speaking	پیوسته سخن میگفت
roughly speaking	قطع نظراز جزئیات
roughly speaking	تقریبا بدون رعایت دقت
speaking circuit	مدار تلفن
speaking tube	لوله مخصوص مکالمه بین دواتاق
speaking with prosecutor	توافق باشاکی
speaking with prosecutor	در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
strictly speaking	اگر بخواهیم
strictly speaking	دقیق شویم
technically speaking	از لحاظ فنی
we are not on speaking terms	با هم حرف نمیزنیم با هم قهر هستیم
strictly speaking	حسابیش رابخواهیم
briefly speaking	مختصر کنیم
automatic speaking	ناهشیارگویی
english speaking	انگلیسی زبان
We are not on speaking terms .	با هم قهر هستیم
plain speaking	رک گویی
evil speaking	افترا
Speaking. [on the phone]	[من] پشت تلفن صحبت می کنم.
evil speaking	بدگوئی
briefly speaking	بطور خلاصه
english speaking people	مردم یا ملل انگلیسی زبان
The English - speaking world.	دنیای انگلیسی زبان
The English speaking-countries.	کشورهای انگلیسی زبان
truth value	ارزش درستی
to tell the truth	حرف راست زدن
the truth will out . <proverb>	یقیقت بر ملا خواهد شد .
I would like to know the truth.	من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
The truth was known to no one other than himself.	هیچ کس به غیر از خود او [مرد] حقیقت را نمی دانست.
tell the truth	حقیقت را گفتن
to tell the truth	راست گفتن
in truth	براستی
in truth	در حقیقت
truth	درستی صداقت
truth	حقیقت
truth	صدق
truth	راستی
bourse [in a non-English-speaking country]	بورس سهام
bourse [in a non-English-speaking country]	بورس اوراق بهادار
approving truth	حقیقت مسلم
in the interests of truth	برای خاطر راستی
Swear to tell the truth .	قسم بخور که راست بگویی
approving truth	دلیل قانع کننده
half truth	حقیقت ناقص
Ask the truth from the child . <proverb>	یرف راست را از بچه بپرس.
half truth	سخن نیم راست
truth table	جدول ارزش [منطق] [ریاضی]
truth table	جدول صحت
I would like to learn the truth.	من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
moments of truth	دم سرشتنما
truth table	روش بیان تابع منط ق به عنوان خروجی یک مجموعه ورودیهای ممکن
truth table	در جبر بولی
truth table	دو مقدار
truth table	جدول درستی
truth drug	داروی کشف حقیقت
to thrash out the truth	حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
the truth of if is doubted	صحت ان موردتایید است
the truth of if is doubted	ان تردی است
the truth of if is doubted	درحقیقت
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
Nothing hurts like the truth.	حقیقت تلخ است
home truth	حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
moments of truth	لحظهی راستیننما
moments of truth	هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
moment of truth	لحظهی راستیننما
moment of truth	دم سرشتنما
moment of truth	هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
truth table	جدول درستی جذول صحت
thereis not a p of truth init	ذرهای راستی دران نیست