Dictiornary-Farsi | To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 146 (8 milliseconds)

English	Persian
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies	تا آنجا که تیغم ببرد


Other Matches

non ability	عدم توانایی
ability	استطاعت
non ability	ناشایستگی عدم صلاحیت
to the best of ones ability	بامنتهای توانایی
to the best of ones ability	تا جایی که کسی توان آن را دارد
ability	قابلیت
ability	لیاقت صلاحیت
ability	توانش
ability	قدرت
ability	شایستگی
ability	توانایی
ability test	آزمون توانایی
general ability	توانایی عمومی
financial ability	تمکن مالی
ability grouping	گروه بندی بر پایه توانایی
reasoning ability	توانایی استدلال
mental ability	توانایی ذهنی
spatial ability	توانایی فضایی
motor ability	قابلیت حرکت
special ability	توانایی اختصاصی
musical ability	توانش موسیقی
numerical ability	توانایی عددی
verbal ability	توانایی کلامی
mixed ability	کلاسی که درآن شاگردان سطح علمی وتوانائی متفاوتی دارند
psi ability	توانایی فرا روانی
I can see an innate ability in that follow .	دراو مایه و شایستگی می بینم
ability to pay principle of taxation	اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
pecuniary ability to justify a bait	ملائت
brace scale of motor ability	مقیاس توانش حرکتی بریس
seashore musical ability tests	آزمون های استعداد موسیقی سیشور
school and college ability test	آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
it lies before us	پیش روی ما واقع شده است پیش روی ما است
here lies	در اینجا دفن است
here lies	در اینجاخوابیده
one or other of you lies	یکی از شما دو تن دروغ می گوید
here lies	است
lies	دروغ
lies	نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
lies	قرار گرفتن
lies	واقع شدن
lies	ماندن
lies	افتادن
lies	خوابیدن
lies	: دراز کشیدن استراحت کردن
lies	کذب
lies	سخن نادرست گفتن
lies	:دروغ گفتن
lies	موقتاماندن
as far as in me lies	انچه از من بر می اید
lies	وضع
lies	موقعیت چگونگی
lies	زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
as far as in me lies	تا انجاکه در حدود توانایی من است
mac quarrie test for mechanical ability	آزمون توانایی فنی مک کواری
otis lennon mental ability test	آزمون توانایی ذهنی اوتیس-لنون
terman group test of mental ability	آزمون گروهی توانایی ذهنی ترمن
it lies beyond his competence	در صلاحیت او نیست
only death does not tell lies	تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
The responsibility lies with you.	مسئولیت با شما است.
A pack of lies .	یک مشت دروغ
it lies on the east of	است
white lies	دروغ سفید
white lies	دروغ مصلحتآمیز
the valley lies below	ده در پایین است
the rest lies with you	باقی ان با خودتان است
the remedy lies in this	چاره ان اینست
the fault lies with him	تقصیر با اوست
it lies on the east of	در خاور واقع
otis quick scoring mental ability test	آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
I'm not worth it.	من ارزش اونو ندارم.
for all one is worth <idiom>	تمام سعی خودرا کردن
self-worth	عزت نفس
I'm not worth it.	من در حد اون نیستم.
What is worth doing is worth doing well . <proverb>	کارى ارزش دارد که خوب انجام گیرد .
worth	ازرش
it is not worth my while	بزحمتی که میکشم
it is not worth a d	بلعنت خدانمیارزد
it is not worth while	بزحمتش نمیارزد
it is of little worth	چندان ارزشی ندارد
it is of little worth	کم ارزش است
it is worth nothing	هیچ چیزنمیارزد
it is not worth a d	مفت نمیارزد
it is not worth my while	نمیارزد برای من ارزش ندارد
worth	قیمت
worth	بها
worth	سزاوار ثروت
worth	با ارزش
worth	ارزش
that city lies in ruins	ان شهر خراب
that city lies in ruins	است
this line lies north	این خط شمالی
this line lies north	جنوبی است
I wonder what lies in store for me in the future.	من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
love lies bleeding	گل همیشه بهار
love lies bleeding	زلف نوعروسان
love lies bleeding	گل تاج خروس
it is not worth a straw	پر کاهی نمیارزد
worth one's salt <idiom>	بهایی که شخص میپردازد
worth a cent <idiom>	با هر ارزشی
two cents worth <idiom>	نظریه
It was not worth all that delay .	به اینهمه معطلی نمی ارزید
it is not worth a rush	به بشیزی نمیارزد
It is not worth the trouble.	بزحمتش نمی ارزد
he is not worth his salt	لایق نگاهداشتن نیست بنگاهداشتنش نمیارزد
it is not worth the trouble	بزحمتش نمیارزد
money worth	بهای پول
money worth	برابر پول
penny worth	ارزش یک پنی
penny worth	معامله
money worth	پول بها
money worth	چیزی که بپول بیزرد
proprietary worth	مالیت
penny worth	بها
present worth	ارزش فعلی
penny worth	مقدار کم
present worth	ارزش حال
what is this book worth?	این کتاب چقدر ارزش دارد
it is worth 0 rials	ده ریال ارزش دارد
it is worth 0 rials	ده ریال می ارزد
penny worth	انچه برابر یک پنی میتوان خرید
net worth	ارزش خالص
penny worth	سودا
The crime lies heavily on his conscience.	جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
We never know the worth of water till the well is . <proverb>	تا چاه نخشکد قدر آب ندانى .
It doesnt pay . It is not worth the while.	صرف نمی کند
net worth tax	مالیات بر اضافه ارزش دارائی
at a great penny worth	گران
worth a kings ransom	بسیار گران بها
at a great penny worth	به بهای زیاد
capital net worth	دارائی خالص سرمایهای
It is not worth a damn . It is quite worthless.	به لعنت خدانمی ارزد
It is not worth a damn ( penny ) .	به مفت هم نمی ارزد
life is not worth an hour's p	ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
Its well worth . Its a bargain at the price .	شیرین می ارزد
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb>	کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents.	بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
A bird in the hand is worth two in the bush. <proverb>	نقد رو بچسب تا نسیه.
A bird in the hand is worth two in the bush. <proverb>	سیلی نقد به از حلوای نسیه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb>	پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb>	پیشگیری بهتر از درمانه.
Dont spin such yarns . Dont tell lies.	دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
He is a capable man . he is a man of ability .	بنظر او یک میلیارد تومان بی قابل [ناقابل] است
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.]	تقصیر [سر] او [زن] است.
net net worth	ارزش خالص
net net worth	ارزش کل داراییهای یک موسسه منهای قروض و تعهداتش