English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
To wonder from the main topic. از مطلب اصلی دور افتادن
Search result with all words
To stick to the main topic ( issue ). از موضوع اصلی خارج نشدن
Other Matches
topic موضوع
topic موضوع
topic عنوان
topic مبحث
topic مطلب
topic عنوان سرفصل
topic ضابطه
to approach [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
subject [topic] موضوع
subject [topic] عنوان
in a topic form بصورت عنوان
to touch upon [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
topic sentence جمله سرسطر جمله عنوان
Why have you seized on this topic? چرا چسبیدی به این موضوع ؟
a sensitive subject [topic] موضوعی حساس
To bring up a topic(question). سؤالی را پیش کشیدن
To bring up a topic . To introduce a subject . مطلبی راعنوان کردن
The presidensial election is the topic of the day. انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
The topic of our discussion . The subject of our talk (argument). موضوع بحث وصحبت ما
in the main بطور کلی
in the main اساسا
in the main بیشتر اصلا
with might and main با تمام نیرو با همه توانایی
main بسیار مهم
main مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main نیرومند
main مهم
main با اهمیت
main دریا
main کامل
main مهم تمام
main <adj.> اصلی
main عمده
main بزرگ تمام
main کامل شاه لوله
main سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main ی تر راهنمایی میکند
main مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main خط اصلی
main stage عرشه اصلی
main stage طبقه اصلی
main stem خط اصلی
main spring شاه فنر
main signal سیگنال اصلی
main shaft محور اصلی
main shaft میل چرخ
main winding سیم پیچی اصلی
main voltage ولتاژ اصلی
main unit واحد اصلی
main stem قسمت اصلی کانال
main topmast دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main storage حافظه اصلی
main switch کلید اصلی
main storage انباره اصلی
main stem راه اصلی جویبار
main sewer مجرای اصلی فاضلاب
main sewer لوله اصلی
main sequence رشته اصلی
main oscillator اسیلاتور اصلی
main patent ثبت اصلی
main pipe لوله اصلی
main pole قطب اصلی
main port بندر اصلی
main port ,
main port refrencestation : syn
main port port principal
main program برنامه اصلی
main radio اطاق اصلی بی سیم ناو
main regulator تنظیم کننده محور اصلی
main routine روال اصلی
main sail بادبان اصلی
main score نمره اصلی
main sector بخش اصلی
main nozzle شیپوره یا نازل اصلی
main wire سیم اصلی
main yard قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main stand تکیهگاهاصلی
main transformer تغییردهندهاصلی
main tube تیوپاصلی
main vent منقذاصلی
main wheel چرخاصلی
rising main جنبشاصلی
What is the main obstacle ? مانع اصلی چیست ؟
main color رنگ زمینه
main drag <idiom> مهمترین خیابان شهر
main diagonal قطر اصلی [ریاضی]
main color رنگ اصلی
main stripe [خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main store حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main stalk ساقهاصلی
main section قسمتاصلی
main parachute چتراصلی
the main army بخش عمده ارتش
main store حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main clause رجوع شود به clause independent
main clauses رجوع شود به clause independent
main carriage حاملاصلی
main cleanout تمیزکنندهاصلی
main duct لولهاصلیآب
main engines موتورهایاصلی
main entrance ورودیاصلی
main fan پروانهاصلی
main glider غلتکاصلی
main inlet دهانهاصلی
main leg پایهاصلی
main mirror آینهاصلی
main memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main contact کنتاکت اصلی
main body عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
main body عمده قوا
main beam شعاع اصلی
main beam شاه تیر
main battery توپ اصلی ناو
main axis محور اصلی
main attack حمله اصلی
main attack تلاش اصلی نیروها
main attack تک اصلی
main armament جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
main building ساختمان اصلی
main busbar شمش اصلی
main connection اتصال اصلی
main column ستون اصلی
main coil بوبین اصلی
main coil سیم پیچ اصلی
main circuit مدار اصلی
main carburetor کاربراتور اصلی
main canal کانال اصلی
main camshaft میل بادامک اصلی
main cable کابل اصلی
main battery باطری اصلی
main anode اند اصلی
main amplifier تقویت کننده اصلی
main road جاده اصلی
main lines خط اصلی
main lines کانال اصلی
main lines نهر مادر
main lines نهر اصلی
main line خط اصلی
main line کانال اصلی
main line نهر مادر
main line نهر اصلی
water main لوله هادی اب
main road راه اصلی
gas main لوله اصلی گاز
gas main شاه لوله گاز
fire main لوله اب اتش نشانی
coup de main حمله ناگهانی با تمام قوا
collecting main شبکه دریافت
collecting main شبکه جمع کننده
blast main لوله دم
main roads راه اصلی
main roads جاده اصلی
water main شاه لوله اب
main contractor مقاطعه کار اصلی
main office مرکز اصلی
main gap فاصله تخلیه اصلی
main gap شکاف اصلی
main fuse فیوز اصلی
main frame کامپیوتر بزرگ
main fire سیستم تیراندازی اصلی
main fire سیستم اصلی اتش
main discharge تخلیه اصلی
main electrode الکترود اصلی
main exciter محرک اصلی
main door در اصلی
main drain زهکش اصلی
main drain پمپ اصلی خن ناو
main field میدان اصلی
main effort تلاش اصلی
main effort تلاش اصلی نیروها
main feed تغذیه اصلی
main exchange مرکز اصلی
main guard پست نگهبانی اصلی
main distribution مقسم اصلی
main mast دکل اصلی
main current جریان اصلی
main members قطعات اصلی
main memory حافظه اصلی
main menu فهرست انتخاب اصلی
main menu منوی اصلی
main motor موتور اصلی
main contractor پیمانکاردست اول
main current اتصال سری
main deck پل اصلی
main direction جهت اصلی
main guard نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
main deck عرشه اصلی ناو
Take me to the main railway station! مرا به ایستگاه اصلی راه آهن برسانید.
main lower topsail بالاترینبادباناصلیتحتانی
the main diagonal of a matrix قطر اصلی یک ماتریس [ریاضی]
main line of resistance خط اصلی مقاومت
main quantum number عدد کوانتومی اصلی
main line of resistance خط مقاومت اصلی
deviate from the main subject از موضوع خارج شدن
main sequence stars ستارگان رشته اصلی
main line program بخشی از یک برنامه که ترتیب اجرای سایر واحدهای موجوددر برنامه را کنترل میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com