English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
Twenty head of cattle . بیست رأس گاو ( احشام )
Other Matches
I am going on twenty. دارم می روم توی 20سالگی ؟
one and twenty بیست و یک
two and twenty بیست و دو
twenty one عددبیست ویک
twenty one بیست ویک
twenty first بیست و یکم
twenty عدد بیست
twenty fourmo قطع کاغذ یاکتاب 42 ورقی
I reckon she is twenty. بحساب من بیست سالش است
At the age of twenty. درسن 20 سالگه
The well is twenty meters deep. این چاه بیست متر گود است
twenty four hour charge rate امپر مجاز باتری
cattle احشام واغنام
cattle گله گاو
cattle lifter گاودزد
cattle crossing گذرگاه چارپایان
neat cattle گله گاو
cattle-grid قفسفلزیمخصوصحملاحشام با اتومبیل
cattle market محلفروشاحشام
cattle lifter دزدگله
cattle pest طاعون گاو
dairy cattle احشام لبنیاتی
cattle plague طاعون گاو
beef cattle گاو پرواری
beef cattle گله گاو که برای تامین گوشت پرورش مییابد
cattle pen اغل گاو
cattle plague گاومرگی
cattle pest گاو مرگی
kittle cattle ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
to water [horses, cattle, etc.] آب دادن [به جانوران بومی]
cattle [rooms] of the worst description دام [اتاق] در بدترین وضعیت
head to head polymer بسپار سر به سر
head first از سر سراسیمه
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشرفت
head way بجلو
head well مادر چاه
head-first باکله
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
to go off one's head دیوانه شدن
head well چاه پیشکار
to head off عازم شدن [گردش]
head way پیشروی
Off with his head ! سرش را ببرید !
per head متوسطمیانگین
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
one way head سریکجهته
R/W head HEAD WRITE/READ
R/W head وسیله
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
with head on سربه پیش سر به جلو
over head هزینه سربار
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
head to head رقابت شانه به شانه
off with his head سرش را از تن جدا کنید
well head سر چشمه
head ارتفاع فشاری
head راس
head نوک پیکان
head دستشویی قایق بالای بادبان
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head انتهای میز بیلیارد
head هد
head ضربه با سر
head منتها درجه موی سر
head سالار عنوان
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head دهنه ابزار
head رهبری کردن مقاومت کردن
head موضوع
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head عنوان مبحث
head توپی کامل و سایر متعلقات
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head عازم شدن سرپل گرفتن
head دارای سرکردن
head : سرگذاشتن به
head مهم
head عمده
head اصلی
head خط سر
head سردرخت
head سرستون
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head فهم
head سرپل توالت ناو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head پیش رو
head عناصر اولیه ستون
head سرفشنگ
head دربالا واقع شدن
head فرق سرصفحه
head سر
head on از طرف سر
head رئیس
head first باکله
head افت
head دهانه
head-on نوک به نوک
head راس عدد
head انتها دماغه
head ابتداء
head نوک
head-on روبرو
head-on از طرف سر
head on روبرو
head on نوک به نوک
head-on از سر
head کله
head-on شاخ بشاخ
head on از سر
head on شاخ بشاخ
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head شبکه یا بدنه
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head بخش بالایی وسیله
keep one's head دست پاچه نشدن
head دماغه
keep one's head خونسردبودن
head first سربجلو
read head نوک خواندن
read head نوک خواننده
sculptured head سردیس
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
truck head سکوی نظامی یا بارانداز کنارایستگاه خودروها
sculptured head پیکره سر ادمی
scald head کچلی
record head نوک ضبط
recording head نوک ضبط
rivet head کله پرچ
round head سر گرد
round head برگردان
running head خط عنوان هرصفحه در متن
read head هد خواندن راس خواندن
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head انبوه گیسو
to poke one's head با سرپایین اویخته راه رفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to pitch on one's head از سر پرت شدن
to knock head پیشانی برخاک نهادن
to gather head نیروگرفتن
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to knock head سجود
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
ti lift one's head نیرو گرفتن
the crown of the head فرق سر
tension head بار کشش
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
static head فشار ایستایی
swelled head خودخواه
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
to poke one's head دولادولا راه رفتن
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
knock on the head خنثی کردن
keep one's head above water قصر دررفتن
lost head افت بار
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head ارتفاع موثر
output per head تولید سرانه
output per head بازده سرانه
magnetic head نوک مغناطیسی
lunk head ادم کله خر
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com