Dictiornary-Farsi | We are pressed for money ( time ) . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (8 milliseconds)

English	Persian
We are pressed for money ( time ) .	ازنظرمالی ( وقت ) تحت فشار هستیم


Other Matches

he is pressed for money	از بی پولی در مضیقه است
pressed for time <idiom>	با اشکال وبه سختی وقت
to be pressed for time	عجله داشتن
I am in a great hurry . I am pressed for time .	خیلی عجله دارم
time money	وام مدت دار
Time is money. <proverb>	وقت طلاست .
time is money <idiom>	وقت طلاست
cost of time and money	صرف وقت و پول
To live on borrowed money . To play for time .	این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
He was pressed for pressed for ad answer .	به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
pressed	کمبودزمانییامالی
pressed area	ناحیهفشردهشده
She pressed my hand .	دستم را فشار داد
hand pressed	دست افشار
the people pressed in	مردم زور اورده داخل شدند
hard pressed <idiom>	بارمسئولیت ووفیفه
hard pressed	سخت موردتعقیب
hard-pressed	سخت گرفتار
hard-pressed	سخت موردتعقیب
hard pressed <adj.>	دست تنگ
pressed powder	پنکیک
hard pressed	سخت گرفتار
cold pressed forging	اهنگری فشاری سرد
iam pressed for space	از حیث جا در زحمتم
iam pressed for space	جایم تنگ است
die pressed part	بخش فشرده حدیدهای
hot pressed part	بخش پرس شده داغ
She furtively pressed my hand .	یواشکی دستم را فشارداد
united pressed pawns	پیادههای رونده متصل شطرنج
She pressed the child to her side.	بچه را به خودش چسباند
Protection money. Racket money.	باج سبیل
Money for jam . Money for old rope .	پول یا مفتی
money begets money <idiom>	پول پول می آورد
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .	وقتش که شد خبر میکنم
value of money	ارزش پول
he is f. of money	پول فراوان دارد
money	سکه
value for money	ارزش پول
value for money	قدرت خرید پول
i have no money about me	با خود هیچ پولی ندارم
his money is more than can	پولیش بیش
near with one's money	خسیس
money	پول
money	اسکناس
be in the money <idiom>	در پول غلت خوردن
money	جایزه نقدی
After all that money is of no use.	تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
his money is more than can	ازانست که بتوان شمرد
near money	شبه پول
be in the money <idiom>	پول پارو کردن
f. money	پول فراوان
money	مسکوک ثروت
even money	مبلغ مساوی در شرط بندی
He is in the money.	پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
take in (money) <idiom>	رسیدن
money on d.	وجه امانعی
money on d.	پول سپرده
we are want of money	ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
bat money	فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
beer money	پول ابجو
money maker	پول گرد کردن
money for expenditure	نفقه
beer money	پول چایی
money grubber	مال اندوز
money functions	وفائف پول
convertible money	پول قابل تبدیل
money making	پول بهم زدن پول جمع کنی
money list	لیست پرداخت حقوق
money list	لیست حقوق
creation of money	خلق پول
bad money	پول بد
money making	پول گرد کن
money of account	پول محاسباتی
stream of money	جریان پول
money multiplier	ضریب بهم فزاینده پول
money for months	دوماه است
money for expenditure	خرجی
money matters	امور پولی
money making	پول بهم زنی
credit money	پول اعتباری
creation of money	ایجاد پول
caution money	وجه الضمان
to scrape up [money]	چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money lender	پول به بهره گذار
conduct money	هزینه سفرشاهد
have money to burn <idiom>	پول از پارو بالا رفتن
pin money <idiom>	پول خرده خرجی
circulation of money	گردش پول
Could you lend me some money ?	می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
money income	مزد و حقوق
cheap money	پول ارزان
money income	درامد پولی
money in circulation	پول در گردش
broken money	پول خرد
money can't buy everything <idiom>	پول خوشبختی نمی آورد
money of small d.	پول خرد
money in advance	بیعانه
caution money	وجه الضمانه
money illusion	خطای پولی
risk money	کسر صندوق
money grubber	لئیم
do not coin money <idiom>	پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
We divided the money among ourselves .	پول را بین خودمان قسمت
He got the money from me by a trick.	با حقه وکلک پول را از من گرفت
have money to burn <idiom>	بی پروا خرج کردن
money well spent <idiom>	پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom>	بر سر چیزی شرط بستن
He owes me some money.	از او پول می خواهم (طلب دارم )
money for jam <idiom>	پول باد آورده
money for jam <idiom>	پول بی دردسر
commodity money	پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
commodity money	پول جنسی
money lender	پول وام ده
money lender	نزول خوار
money lender	صراف
money in advance	پیش پرداخت مساعده
injection of money	تزریق پول
money lender	وام دهنده
money illusion	توهم پولی
He is saving his money.	پولهایش راجمع می کند
it is a question of money	موضوع بسته به
it is a question of money	پول است
To touch someone for money.	کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
managed money	پول نظارت شده
He is a money -bags. <proverb>	مالامال از پول است .
managed money	پول اداره شده
money to burn <idiom>	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
free with ones money	ولخرج
it is a question of money	موضوع پول است
Money is no object at all .	پول اصلا" مطرح نیست
Changing money	تبدیل پول و ارز
earnest money	بیعانه
earnest money	پیش بها
earnest money	ضمانتنامه شرکت در مناقصه
earnest money	پیش پرداخت
for the sake of money	بواسطه پول
for the sake of money	پول
key money	سرقفلی
To raise money.	پول فراهم کردن
To be a money grubber.	پول پرست بودن
To swindle money out of somebody.	با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
lap money	جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
fiat money	پول رایج اعتباری
fiat money	پول بدون پشتوانه
lavish of money	ولخرج
lavish of money	پول تمام کنlark
rake in the money <idiom>	ایجاد تعجب
luck money	پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
appearance money	پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money	مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money	پولبلیطورودیه
for the sake of money	برای
I am pinched for money.	دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
folding money	اسکناس پول کاغذی
Take your money out of your pocket.	پولت را از جیب دربیاور
for love or money <idiom>	به هر شکلی
wildcat money	پول بدون پشتوانه
money flow	جریان پول
money changer	صراف
money capital	سرمایه پولی
money box	غلک
dealing for money	معاملات پولی
money box	صندوق اعانه
money box	صندوق دستگیری
money bag	ادم خر پول
functions of money	نقش پول
money exchange	تبدیل پول
money exchange	صرف
money creation	ایجاد پول
money creation	انتشار پول
save money	به دقت خرج کردن
save money	پس انداز کردن
money sink <idiom>	گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
My money request to him	طلب من از او [مرد]
money bag	دارایی دولت
money and banking	پول و بانکداری
functions of money	وفائف پول
dispatch money	جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money	پاداش سرعت کار
pocket money .	پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
door money	پول دم در
door money	دری
door money	ورودیه
I am running out of money .	پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
money back	تضمین پرداخت
money bag	کیف
deficient in money	بی پول
deficient in money	کم پول
money bag	کیسه
demand for money	تقاضا برای پول
money demand	تقاضا برای پول
despatch money	جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money	پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
minted money	پول فلزی
i am pushed for money	ازبی پولی درفشار
ready money	پول موجود
ready money	پول نقد
token money	پول فرعی
hot money	پول فعال
hot money	منظورزمانی استکه مردم بدلیل نرخ تورم بالا مایل به نگهداری پول نیستند و انرا به کالاتبدیل میکنند