Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 186 (9 milliseconds)
English	Persian
We would appreciate it if you could provide us with some information about ...	ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
Search result with all words
to give [provide] somebody [some] information	به کسی آگاهی دادن
Other Matches
provide	وسیله فراهم کردن
provide	تهیه دیدن
provide	اماده کردن
provide	دردسترس قراردادن دراختیارقراردادن
provide	میسر ساختن تامین کردن
provide	توشه دادن
provide	عرضه کردن
provide	تدارک دیدن
provide	مقرر داشتن
to provide against	پیش بندی کردن
provide	تهیه کردن
to provide against	جلوگیری کردن
to provide for one's family	خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
the lord will provide	خداوسیله خواهد ساخت
to provide for old age	برای پیری تهیه کردن
to provide for old age	پیش بینی روزگارپیری را کردن
to provide oneself	خودرا اماده یا مجهز کردن
the lord will provide	خدا میرساند
provide for in the budget	در بودجه پیش بینی کردن
to fail to provide an answer	درماندن در دادن پاسخ
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language]	ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
This would provide an obvious solution [to the problem] .	این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .	فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
Where can I get information?	از کجا می توانم بپرسم؟
information	معلومات
for your information	برای اگاهی شما
information [on] about somebody] [something]	خبر [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	معلومات [در باره کسی یا چیزی]
asking for information	استعلام
further information	آگاهی بیشتر
information [on] about somebody] [something]	آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	داده ها [در باره کسی یا چیزی]
information	اطلاع دادن
information	اخبار
information	خبر
information	اطلاع
information	مفروضات اطلاعات
information	سوابق
information	معلومات اگاهگان
information	پرسشگاه
information	استخبار خبر رسانی
information	اطلاعات
information	اگاهی
information	تهمت
information	داده ها
information	داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
information	دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
information	نمایش اطلاعات روی وسله خارجی
information	معلومات معیطات
information	اتهام
information	اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
to dig for information	خبرجویی کردن
public information	اطلاعات عمومی
public information	اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
teachnical information	اطلاعات فنی مربوط به یک وسیله
information console	کنسولاطلاعاتی
stationary information	اطلاعات لایتغیر
information sheet	برگه اطلاعات
false information	خبر نادرست
information processing	نتیجه گیری ازاخبار
troop information	برنامه اگاه سازی
information desk	میز اطلاعات
Where is the information desk?	میز اطلاعات کجاست؟
information office	دفتر اطلاعات
Ministry of Information .	وزارت اطلاعات
redundant information	یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
to dig for information	جویای خبرشدن
wrong information	اطلاعات نادرست
troop information	مرکزاطلاعات پادگان پست اطلاعات پادگان
information counter	جایگاهاطلاعات
false information	اطلاعات نادرست
pieces of information	چندها تکه اطلاعات
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
to gather information [about; on]	جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
[pieces of] information	اطلاعات
leakage of information	نشت اطلاعات
to fish for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
to pump somebody for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
a piece of information	یک تکه اطلاع
a few scraps of information	یک خرده اطلاعات [ناکافی]
Please send me information on ...	خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
information on demand	اطلاعات با تقاضا
oral information	اطلاعات گفتاری [شفاهی]
spatial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
spacial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
information explosion	انفجار اطلاعات
information retrieval	بازیابی اطلاعات
genetic information	اطلاعات وراثتی
information revolution	تحول اطلاعات
information routing	مسیریابی اطلاعاتی
information science	علم اطلاعات
information technology	تکنولوژی اطلاعات
flow of information	گردش اطلاعات
information flow	روانه خبر
information science	علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
information service	خدمت اطلاعاتی
information service	سرویس اطلاعاتی
information service	خدمات اطلاعات
information source	منبع اطلاعات
information providers	تهیه کنندگان اطلاعات
information approach	روش کسب اطلاعات
information hiding	یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
information center	مرکز جمع اوری اطلاعات
information networks	شبکههای اطلاعاتی
information processing	تقویم اخبار
information processing	پردازش اطلاعات
information center	مرکز اطلاعات
information capacity	فرفیت خبری
information bureau	مرکز جمع اوری اطلاعات
information bureau	دفتر اطلاعات
information box	قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
information bits	بیتهای اطلاعاتی
information banks	بانکهای اطلاعاتی
information program	اگاه سازی برنامه اطلاعات
information system	سیستم اطلاعاتی
derived information	اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
defense information	اطلاعات دفاعی
information utility	utility computer
input information	اطلاعات اولیه
input information	اطلاعات ورودی
information test	ازمون معلومات
lay an information against some one	نسبت به کسی اعلام جرم کردن
lay an information against someone	بر علیه کسی اعلام جرم کردن
information program	برنامه اگاه سازی
market information	اطلاعات و دادههای بازار
inside information	اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
ministry of information	وزارت اطلاعات
perfect information	اطلاعات کامل
information unit	واحد اطلاعات
information transmission	انتقال اطلاعات
defense information	اطلاعات نظامی
information theory	نظریه اگاهی
information theory	نظریه خبر
information theory	نظریه اطلاعات
information system	سیستم اطلاعات
general information data	اطلاعات و امار عمومی
action information center	مرکز اخبار تاکتیکی
action information center	مرکزاطلاعات تاکتیکی
essential elements of information	عناصر اصلی اخبار
aeronautical information overprint	اطلاعات حاشیهای نقشه ناوبری هوایی
association in information systems	professionals
computer information system	سیستم اطلاعات کامپیوتری
freedom of information act	قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
association in information systems	انجمن متخصصین سیستمهای اطلاعاتی
command information program	برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
executive information system	نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت
essential elements of information	عناصراصلی اطلاعات
combat information center	اطاق عملیات
combat information center	مرکز اطلاعات رزمی
central information file	سیستم اصلی ذخیره داده
information and storage and retrieval	ذخیره و بازیابی اطلاعات
It would not be proper for me to give you that information.	درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
In regard to the proposed changes I think we need more information.	در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
information storage and retrieval	بازیابی و ذخیره سازی اطلاعات
on line information service	سرویس اطلاعاتی مستقیم
To glean information . To nose around .	سر وگوش آب دادن
To obtain first-hand information .	خبر دست اول کسب کردن
personal information manager	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
flight information board	تابلواطلاعاتپرواز
to broad cast information	خبری که درهمه جا منتشرشود
management information system	نرم افزاری که به مدیران شرکت امکان دستیابی و بررسی داده را میدهد
management information system	سیستم مدیریت اطلاعات
target information center	مرکز اطلاعات هدف
target information center	مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
survey information center	مرکز اطلاعات نقشه برداری در توپخانه لشکری یا سپاه
office information system	سیستم اطلاعات اداری
information management system	سیستم مدیریت اطلاعات
information processing carriculum	دوره پردازش اطلاعات
information processing center	مرکز پردازش اطلاعات
information processing machine	computer
information processing systems	نظامهای خبرپردازی
machine readable information	اطلاعات خواندنی توسط کامپیوتر
to pass on [information or news]	به بقیه اطلاع دادن
information resource management	مدیریت منبع اطلاعات
information retrieval system	سیستم بازیابی اطلاعات
To try to pick up some information . to nose around. To pry about .	سر وگوشی آب دادن
national crime information center	شبکه کامپیوتری FBI که مربوط به جرائم رخ داده درسراسر ایالات متحده امریکا میباشد
american civilian internee information	قسمت اطلاعات مربوط به غیرنظامیان بازگشته ازسرزمین دشمن به امریکا
dow jones information service	سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است
automatic terminal information service	ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
biographical information blank form	فرم پر نشده بیوگرافی افراد
canadian information processing society	انجمن کانادایی پردازش اطلاعات
civilian internee information bureau	دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
American Standard Code for Information Interchange	کدی که حروف الفبا عددی را به صورت کد دودویی بیان میکند

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com