Dictiornary-Farsi | When we get this project off the ground we can relax. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
When we get this project off the ground we can relax.	وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.


Other Matches

Relax!	راحت باش!
Relax!	آرام باش!
relax	تخفیف یافتن
relax	سست کردن یا شدن
relax	ازاد و شل شدن عضله ها
relax	تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relax	کم کردن
relax	شل کردن
relax	لینت دادن
Relax!	عصبی نشو!
to relax in one's efforts	درکوشش خود سست شدن
to relax one's grasp	در کوشش خود سست شدن شل دادن
project	طرح یا پیشنهاد کردن
project	تصورکردن تصویر کردن
project	طرح نقشه
project	پیشنهاد پلان
project	پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
project	کاربرنامه ریزی شده
project	پروژه
project	پروژه پروژه افکندن
project	نقشه
project	طرح
project	پرتاب کردن
project	پیش افکند
project	پیش افکندن
project	برجسته بودن
project	طرح ریزی کردن
project	نقشه کشیدن
project	فاهر کردن نشان دادن
project	ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
project	پیشنهاد کردن
project schedule	زمان بندی پروژه
project plan	طرح پروژه
project planning	نقشه کشی ساختمان
project manager	مدیر پروژه
project manager	مدیر پروژه ها
project manager	مدیر طرحها
project section	بخش تهیه پروژه ها
project method	روش اموزش طرحی
project loans	قرضههای مربوط به انجام طرحهای توسعه
project loans	قرضههای مربوط به پروژه ها
project library	کتابخانه پروژه
project evaluation	ارزیابی طرح
project control	کنترل پروژه
features of project	اجزاء اصلی یک طرح
project appraisal	ارزشیابی طرح
project appraisal	ارزشیابی پروژه
project section	بخش تهیه طرحها
To implement a project.	طرحی را پیاده کردن
The project fell through ( got nowhere).	این طرح بجایی نرسید
project selection	انتخاب پروژه
scale of project	وسعت طرح
scale of project	اندازه طرح
research project	طرح پژوهشی
housing project	تهیهمسکن
There is a hitch in this project.	این طرح یک جایش گیر دارد
project selection	گزینش طرح
to shunt a project	کنارگذاشتن یک پروژه
economic life of a project	دوره اقتصادی طرح
The project was terminated as of July 1.	پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
The project is not fully developed yet.	این طرح هنوز پخته وآماده نیست
Public opinion is against the project.	عقیده وآراء عمومی برضد این طرح است
multi prupose project	طرح چند منظوره
water utilization project	پروژه بهره برداری از منابع اب
project technical report	گزارش فنی طرح
long term project	پروژه طویل مدت
band project filter	فیلتر الکترونیکی که تنها یک باند معین از فرکانسها ونوسانات را عبور میدهد وحدود بالا و پایین انرا حذف میکند
project management program	برنامه مدیریت پروژه
project management system	سیستم مدیریت پروژه
project technical report	گزارش فنی پروژه
ground zero	صفر زمین
out of one's ground	تجاوز توپزن از محل ایستادن
down to the ground	ازهرحیث کاملا
down to the ground	ازهمه جهت
ground zero	محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
on the ground of	به دلیل
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
get off the ground <idiom>	شروع خوب داشتن
to take ground	بگل نشستن
we are still above ground	هنوز زنده ایم
under ground	سرداب زیرزمین
under ground	راه اهن زیرزمینی
to take ground	بخاک نشستن
above ground	زنده
ground	اتصال زمین
ground	عرصه
ground	جهت
ground	سبب
ground	زمان ماضی فعل grind
ground	زمین کردن
ground	کف زمین
ground	اساسی
ground	بزمین نشستن
ground	فرودامدن
ground	اصل
ground	بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
ground	اتصال مدار الکتریکی به زمین یا به نقط های با سطح ولتاژ صفر.
ground	خاک
ground	محل ایستادن توپزن
ground	محوطه
ground	زمین میدان
ground	به گل نشاندن ناو
ground	زمین
ground	اتصال بدنه
ground	قطب منفی
ground	سیم زمین
ground	سیم منفی
ground	اتصال به زمین
ground	کار گذاشتن یا مستقرکردن
ground	به گل زدن
ground	تماس دادن توپ با زمین
ground	تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
ground	بنا کردن برپا کردن
ground	: زمین
ground	زمینه
ground	اتصال منفی
ground	عنوان
ground	کف دریا
ground	خاک میدان
ground	اساس
ground	پایه
to be dashed to the ground	به نتیجه نرسیدن
there is no ground for his complaint	شکایت او بیمورد است
to cover much ground	رسابودن
teeing ground	منطقه شروع هر بخش ازبازی گلف
stamping ground	میعادگاه
speed over the ground	S good made speed
holding ground	محوطه نگهدارنده لنگر
impermeable ground	زمین ناتراوا
saturated ground	زمین سیراب
holding ground	گیرایی کف دریا
hold one's ground	پایداری
to give ground	پس نشستن
to gain ground upon	شدن به
to gain ground upon	نزدیک
to gain ground	تجاوزکردن تعدی کردن
to gain ground	پیشرفت کردن
to fall to the ground	متروک ماندن
to fall to the ground	به نتیجه نرسیدن
he fell to the ground	دویدن اغازکردبزمین افتاد
to fall to the ground	زمین خوردن
to cover much ground	وسیع بودن
quick ground	زمین سست
to cover much ground	جامع بودن
hold one's ground	ایستادگی کردن
hold one's ground	موقعیت خودرا حفظ کردن
to be dashed to the ground	متروک ماندن
saturated ground	خاک سیر اب
impermeable ground	زمین نفوذناپذیر
ground floor	اشکوب همکف زمین
original ground	زمین طبیعی
original ground	زمین بکر
ground detector	تستر زمین
permeable ground	تراوا زمین
permeable ground	زمین تراوا
pervious ground	تراوا زمین
pervious ground	زمین تراوا زمین نفوذپذیر
burial ground	قبرستان
burial ground	گورستان
ground level	سطح زمین
pleasure ground	تفرجگاه
ground level	تراز زمین
organization of the ground	سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
loose ground	زمین سست
proving ground	ازمونگاه
proving ground	محل تحقیقات علمی ازمایشگاه
protective ground	زمینه حفافتی
lose ground	عقب افتادن
lose ground	فرصت خود را ازدست دادن
made ground	خاک دستی
mark out a ground	تحدید حدود زمین
stamping ground	پاتوق
ground floor	طبقه همکف ساختمان
natural ground	زمین طبیعی
neutral ground	سیم زمین خنثی
pleasure ground	گردش گاه
to give ground	عقب نشینی کردن
to give ground	تسلیم شدن
ground color	رنگ زمینه
basic ground	زمینه و متن اصلی فرش
to stamp the ground	با پا روی زمین کوبیدن
stand one's ground <idiom>	حمایت از جایگاه شخص
run into the ground <idiom>	بیش ازاندازه کارکشیدن
on shaky ground <idiom>	متزلزل ،نا امن
lose ground <idiom>	به عقب رفتن ،ضعیف تر شدن
have one's feet on the ground <idiom>	کاربردی ومعقول بودن
ground floor <idiom>
give ground <idiom>	عقب نشینی کردن
get in on the ground floor <idiom>	ازابتدا شروع کردن
gain ground <idiom>	به جلو رفتن
feet on the ground <idiom>	عقاید عاقلانه
(keep/have one's) ear to the ground <idiom>	بادقت مراقب اطراف بودن
To stamp the ground .	با پا بزمین کوبیدن
The aircraft got off the ground .	هواپیما اززمین بلند شد
ground color	رنگ اصلی متن فرش
ground loom	دار زمینی [قالی]
to be dashed to the ground	از نظر روحی خرد شدن
hunting ground	شکار گاه
hunting ground	صیدگاه
to grub the ground	ریشه های زمینی را کندن