English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (7 milliseconds)
English Persian
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Other Matches
diet برنامه غذایی
diet تغذیه
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
diet پرهیز
diet شورا
diet عادت غذائی
diet رژیم غذایی
diet رژیم گرفتن
vegetable diet خوراک سبزی دار
diet kitchen اشپزخانه بیماران فقیر
unhealthy diet تغذیه ناسالم
to eat an unhealthy diet خوردن تغذیه ناسالم
keep watch کشیک کشیدن
keep watch پاییدن
i was on the watch for it مراقب ان بودم
first watch نگهبانی شامگاه
first watch پاس اول پاس شب
By my watch it's five to nine. طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
watch out مراقب بودن
to keep watch پاس داشتن
to keep watch کشیک کشیدن موافبت کردن
to keep watch مراقب بودن
watch it <idiom> مراقب باش
to watch over توجه کردن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to watch over موافبت کردن
watch out موافب
Look at the watch. نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
watch دیدبان
watch پاس نگهبانی
watch مراقبت کردن موافبت کردن
watch نگهبانی دادن
watch نگهبانی
watch guard : syn
watch پاییدن
watch نگهبان
watch پاس
watch پاسدار
watch پاسداری کشیک
watch مدت کشیک
watch ساعت جیبی و مچی
watch ساعت
watch مراقبت کردن
watch موافب بودن
watch بر کسی نظارت کردن
watch پاسداری کردن
to watch نگاه کردن
by my watch ساعت من
by my watch مطابق ساعت من
d. of a watch فرافت یا تردی ساعت
digital watch ساعتکامپیوتری
mechanical watch بیلمکانیکی
to watch the clock [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
Face of the watch . صفحه ساعت
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
to watch children مواظب بچه ها بودن
analogue watch ساعتعقربهای
watch tower برج مراقبت
watch tower برج دیدبانی
watch tower دیدگاه
watch test ازمون ساعت
watch pocket جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch pocket جیب ساعتی
watch one's time گوش بزنگ بودن
watch one's time مراقب فرصت بودن
pocket watch ساعت جیبی
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
Watch your health! مواظب سلامتی خودت باش!
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
Watch yourself up on the roof. مواظب خودت روی پشت بام باش.
Watch the child ! مواظب بچه باش !
I've got to watch what I eat. من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
pretty to look at [to watch] زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
watch/mind one's P's and Q's <idiom> مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
watch man پاسبان مراقب
watch man مستحفظ
wrist watch ساعت مچی
lever watch کارراهرم
lever watch سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
listening watch مراقبت به گوش
listening watch پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
maintain watch به گوش بودن دائم
maintain watch مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
middle watch نگهبانی نیمه شب
morning watch پاس صبحگاهی
night watch پاس شب
night watch پاسبان شب گزمه
watch officer افسر نگهبان
port watch نگهبان بندر
port watch پست نگهبانی بندر
lever watch اهرم
lever watch شیوه بکار بردن
wristlet watch ساعت مچی
anchor watch نگهبان لنگر
anchor watch لنگربان
anchor watch گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
capped watch ساعت شکاری
watch maker ساعت ساز
death watch پاسبان مرده
death watch پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
first dog watch نگهبانی اول
forenoon watch پاس قبل از فهر
if you don't watch it اگرملتفت نباشید
if you don't watch it اگر احتیاط نکنید
second dog watch پاس غروب
second dog watch نگهبانی دوم
set the watch تنظیم نگهبانی
officer of the watch افسر نگهبان
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
watch bill لوحه نگهبانی ناو
watch case قاب ساعت
watch dog ناو نگهبان ناوگان
watch dog سگ نگهبان
watch fire اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
watch ful موافب
watch ful مراقب
watch glass شیشه ساعت
watch glss شیشه ساعت
watch guard زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
watch key کلید ساعت
watch man نگهبان
to carry a watch ساعت همراه داشتن
the watch is warranted ضمانت شده است
the watch is warranted خوبی ساعت
to carry a watch ساعت دربغل گذاشتن
to keep watch and ward حفافت یادفاع کردن
to keep watch and ward پاسداری کردن
the third watch of the night پاس سوم شب
to watch one's time منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
that watch is a good t. k ان ساعت خوب کارمیکند
stop watch ساعت وقت گذاری
ticker [colloquial] [watch] ساعت
ticker [colloquial] [watch] زمان
Could you watch my bag [for me] until I get back? آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
cold iron watch پاس ایمنی
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
My watch is fast (gaining). ساعتم جلو می افتد
Can you watch the dog for us this weekend? آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
cold iron watch پاس موتورخانه کشتی
death-watch beetle موریانه
Dont forget to wind up your watch . یادت نرود ساعتت راکوک کنی
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like. <proverb> گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com