Dictiornary-Farsi | a company of good standing | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
a company of good standing	شرکتی با اعتبار


Other Matches

of good standing	معتبر
What is good for the goose is good for the gander . One cant apply double standards .	یک بام ودو هوانمی شود
HE is good at math. He has a good head for figures.	حسابش ( ریاضیات ) خوب است
Good gracious ! Good heaven ! My god !	پناه برخدا
standing	اعیانی
standing	اعیان
standing	مقام
standing	روش جاری
standing	ارتش ثابت
standing	مدت
standing	دوام شهرت
standing	موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
standing	اعتبار
standing	ایستاده
standing	راکد
standing	ثابت همیشگی
standing	دائمی
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
standing	معتبر
standing	سرپا وضع
I am standing by you . I am right behind you .	هوایت را دارم
standing order	دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing light	چراغ ثابت
standing derrick	دریک ثابت
standing crop	محصول سرپا
standing committee	کمیته دائمی
free-standing	مجزا
standing army	ارتش کادر ثابت
standing army	ارتش منظم
standing army	ارتش دائمی
free-standing	غیرمتصل
standing order	دستور جاری
standing order	امریه نظامی
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order	اوامر ویژه
standing orders	دستور جاری
longer-standing	از مدتها پیش
longer-standing	از دیرگاه
longest-standing	دیرین
longest-standing	از مدتها پیش
longest-standing	از دیرگاه
standing ovation	ایستادنبهنشانهاحترام
his standing with his colleagues	شهرت او [مرد ] میان همکاران خود
standing grain	ذرت در ساقه [گیاه شناسی]
longer-standing	دیرین
long-standing	از دیرگاه
long-standing	از مدتها پیش
standing orders	امریه نظامی
standing orders	اوامر ویژه
standing orders	دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
of long standing	بادوام
of long standing	طولانی
free-standing	خودایستا
free-standing	مستقل
free-standing	آزاد
long-standing	دیرین
standing room	جای ایستادن
standing wave	موج نوساندار هوا که در اوج خلبان از ان استفاده میکند
standing rigging	بکسلهای ثابت
standing rigging	طنابهای ثابت
standing rules	نظامات
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing rules	مقر ره
standing rules	مقر رات
standing start	استارت ایستاده
standing surety for each other	تضامن
standing switch	رودست با مایه ارنج
standing wave	موج ساکن
standing property	اعیانی
standing part	قسمت ایستا
standing part	قسمت ثابت
standing property	اعیان
standing patrol	گشتی ثابت
standing wave	موج ایستاده
standing part	قسمت ثابت تاکل
standing light	چراغ پلیسی
standing operating procedures	روش جاری مخابرات
pressing: standing press	پایهفشار
standing operating procedures	روش جاری عملیاتی
standing signal instructions	دستورات ثابت مخابراتی
communication standing instructions	دستورات ثابت مخابراتی
a person of high standing	آدمی بالا مقام [پر احترام]
standing broad jump	پرش طول بدون دورخیز
free standing columns	ستونهای مستقل یا مجزا
Our organization is just standing on its own feet.	تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
standing high jump	پرش ارتفاع بدون دورخیز
I was standing at the street corner .	درگوشه خیابان ایستاده بودم
point takedown with inside standing leg	زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
company	همراه
company	کمپانی
Two is company , three is none . <proverb>	دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
company	گروه
company	گروهان همراه کسی رفتن
company	مصاحبت کردن با
in company	درجمعیت
in company with	همراه
in company with	باتفاق
company	تجارتخانه
company	گروهان
Come along and keep me company.	بامن بیا تا تنها نباشم
company	شریک
company	شرکت
in company	باجمع
company	دسته هیئت بازیگران
company	جمعیت
to keep company	باهم امیزش کردن
to w up a company	امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
in company	دسته جمعی
associated company	شرکت وابسته
associated company	شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
company	انجمن
to keep company	باهم بودن
to keep company with	همراه بودن با
Company town	شهرک کارگران
to join company with somebody	به کسی ملحق شدن [همراه کسی شدن]
growth company	شرکت در حال گسترش
supply company	شرکت تامین کننده
to break company	جدایی کردن
offshore company	شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
headquarters company	گروهان ارکان
headquarters company	گروهان قرارگاه
He is a new face in the company .	چهره تازه ای درشرکت است
aircraft company	شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
directorate [of a company]	هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
What's your insurance company?	شرکت بیمه شما کدام است؟
That evening we had company .	آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
stock company	شرکت سهامی
subsidiary company	شرکت فرعی
He has no influence in this company .	دراین شرکت کاره ای نیست
proprietary company	شرکت خصوصی
to have a holding in a company	در شرکتی دارائی سهام داشتن
directorate [of a company]	هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
holding company	شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
parent company	شرکت مادر
parent company	شرکت اصلی
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
to overcapitalize a company	سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
private company	شرکت خصوصی
proprietary company	شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
separate company	گروهان مستقل
service company	گروهان خدمات
ship's company	پرسنل ناو
shipping company	شرکت حمل و نقل
shipping company	شرکت کشتی رانی
shipping company	شرکت کشتیرانی
to request the company of:	حضور کسی را خواستن
trading company	شرکت تجارتی
holding company	شرکت مرکزی
holding company	شرکت مالک
holding company	شرکت صاحب سهم
holding company	شرکت سرمایه گذاری درسهام
holding company	کمپانی مسلط
holding company	شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
holding company	شرکت در سرمایه گذاری درسهام
trust company	شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
incorporated company	شرکت ثبت شده
insurance company	شرکت بیمه
invalidation of company	بطلان شرکت
ship's company	خدمه ناو
to keep a person company	پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
limited company	شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
we underwrite the company	ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
unlimited company	شرکت با مسئولیت نامحدود
software company	شرکت نرم افزاری
company law	قوانین شرکت
commercial company	شرکت تجاری
company team	تیم گروهانی
acting company	شرکت عامل
public company	شرکت سهامی عام
to shake up [a company] <idiom>	سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
company team	تیم مرکب
fire company	شرکت اتش نشانی
company commander	فرمانده گروهان
company secretary	منشی شرکت
company law	قوانین مربوط به شرکتها
company network	شبکه همکار
company network	شبکه شرکت
company grade	در رده گروهان
company funds	اعتبارات گروهانی
company seal	مهر شرکت
electric company	شرکت برق
company secretary	مسئول مالی و حقوقی شرکت
finance company	شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
finance company	شرکت تامین مالی
constituent company	شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
company grade	پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
mutual company	شرکت تعاونی
article of a company	اساسنامه شرکت
affiliated company	شرکت وابسته
dissolution of a company	انحلال شرکت
doctor to the company	پزشک شرکت
cooperative company	شرکت تعاونی
branch of a company	شعبه شرکت
winding up of a company	انحلال شرکت
carrier company	تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
company union	اتحادیه شرکت
a stand-alone company	یک شرکت مستقل
controlled company	شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد

a company of good standing

شرکتی با اعتبار