English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
a piece of information یک تکه اطلاع
Other Matches
piece یک تکه کردن
piece نمایشنامه قسمت بخش
piece قطعه ادبی یاموسیقی
piece جزء
piece عدد
piece فقره
piece مهره پارچه
piece دانه
piece قطعه
piece تکه
one-piece لباسیکسره
to piece together بهم پیوستن
piece وصله کردن
piece ترکیب کردن
piece جورشدن
piece طغری
piece طغرا
piece مهره شطرنج
piece سوار
piece قسمت
piece پاره
piece قبضه سلاح
piece قبضه توپ یا تفنگ
piece اسلحه گرم
piece کمی
piece قدری
to piece out تیکه تیکه درست کردن
to piece out کردن
piece of eight دلاراسپانیولی
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
think piece مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
piece سکه نمونه
three piece درست شده از سه قسمت
three piece سه پارچه
three piece سه تکه
by the piece بطورمقاطعه
by the piece ازروی کار کرد
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
to piece out دراز
information [on] about somebody] [something] خبر [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] داده ها [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] معلومات [در باره کسی یا چیزی]
asking for information استعلام
for your information برای اگاهی شما
further information آگاهی بیشتر
Where can I get information? از کجا می توانم بپرسم؟
information اطلاع دادن
information خبر
information نمایش اطلاعات روی وسله خارجی
information معلومات معیطات
information اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
information اتهام
information تهمت
information معلومات
information دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
information داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
information اخبار
information مفروضات اطلاعات
information سوابق
information اطلاع
information معلومات اگاهگان
information پرسشگاه
information استخبار خبر رسانی
information اطلاعات
information اگاهی
information داده ها
piece de resistance امر مهم
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
piece de resistance فقره برجسته
piece de resistance کارپر اهمیت
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
piece de resistance خوراک اصلی
piece deresistance بخش عمده خوراک
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
piece mark شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
chimney-piece آذین شومینه
piece part قطعه یک پارچه
piece dye بطوریکپارچه رنگ کردن
knee piece زانو بند
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
dragging-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
light piece سوار سبک شطرنج
mantel piece گچبری دور بخاری
dragon-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
corbel-piece بالشتک
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
night piece دورنمای شب
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
ashlar-piece سنگ بنا
altar-piece پرده نقاشی [یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
abutment-piece تیر کف
kiching piece میخ چوبی بزرگ
crotch piece فاق
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
piece of cake <idiom> آسان
end piece انتهایدم
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
test piece نمونه ازمایش
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
test piece نمونه ازمایشی
to piece a rope تیکه سر طناب دادن
to pick to piece پاره پاره کردن
museum piece قدیمی غیرعادی
corbel piece قسمتپیشآمده
middle piece قطعهمیانی
one-piece coverall پوششیکتکه
one-piece suit لباسیکسره
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
toe piece مهرهرویپنجه
toe-piece قسمتجلویی
end-piece قطعهیانتهایی
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
tail piece زه گیر ارایش ته فصل
tail piece سیم گر
wreckage piece تکه اتلاف
wreckage piece تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
pole piece قطبک
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pinned piece اچمز
piece work کار قطعهای
piece of writing مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
reference piece توپ مبنا
ridge piece کش بالای شیروانی
swivel piece مدور لنگر
swivel piece مدور دو راه
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
museum piece تکه موزه
service of the piece مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
sea piece نقاشی منظره دریا
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
fowling piece تفنگ سبک برای شکار پرنده وحیوان کوچک
piece worker مقاطعه کار
piece-worker پیمانکار
piece worker پیمانکار
cross piece تیر عرضی
contact piece کنتاکت
contact piece پلاتین
piece-worker مقاطعه چی
piece worker مقاطعه چی
piece-workers مقاطعه کار ها
piece-worker مقاطعه کار
eye piece عدسی سر دوربین
fowling piece تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
fowling piece تفنگ ساچمه زنی
fowling piece تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
flower piece گل کاری
flower piece ارایش گل
flower piece تصویرگل
fitting piece تکه اتصالی
fitting piece بست
field piece توپ صحرائی
facr piece قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
piece workers مقاطعه کار ها
chimney piece ارایش روی بخاری
base piece قبضه مبنا
base piece توپ مبنا
piece workers مقاطعه چی ها
time-piece ساعت
artillery piece جنگ افزارتوپخانه
artillery piece قبضه توپخانه
time-piece زمان
adaptor piece حلقه اتصال
piece goods کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
base piece قنداق
base piece کف
chimney piece پیش بخاری
center piece میانه
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
piece-workers پیمانکار ها
piece workers پیمانکار ها
piece-workers مقاطعه چی ها
battle piece تصویرجنگ
base piece مقر
base piece پایه پایه استقرار
set piece قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
he gave me a piece of a پندی بمن داد
head piece هوش
a piece of advice یک راهنمایی
[piece of ] advice مشورت
[piece of ] advice آگاهی
[piece of ] advice نصیحت
[piece of ] advice اندرز
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
base piece توپ اصلی
heavy piece سوار سنگین شطرنج
head piece سرصفحه
head piece ارایش
head piece ادراک ادم باهوش
head piece قسمت بالا
he gave me a piece of a مشورای بمن داد
[piece of ] advice پند
head piece سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
head piece کلاه
pieces of information چندها تکه اطلاعات
spacial information اطلاعات فضایی [فاصله ای]
information counter جایگاهاطلاعات
spatial information اطلاعات فضایی [فاصله ای]
Please send me information on ... خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com