Total search result: 48 (4 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
a rosy future |
آینده امید بخشی |
|
|
Other Matches |
|
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] |
او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند. |
rosy <adj.> |
امید بخش [نوید دهنده] |
rosy |
امیدوارکننده |
rosy |
گلی کردن |
rosy |
گل پاشیده |
rosy |
لعل فام خوشبو |
rosy |
سرخ |
rosy |
گلگون |
to paint a rosy picture of something |
امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن |
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] |
آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است. |
the future |
دنیای دیگر عقبی |
look to the future |
باینده نظر افکندن |
the future |
عاقبت |
for the future <adv.> |
برای آینده |
in the near future |
در آینده نزدیک |
future |
اخرت |
future |
بعد اینده اتیه |
future |
بعدی |
future |
مستقبل |
future |
اینده |
the future |
جهان اینده |
remote future |
آینده دور |
future-oriented <adj.> |
آینده گرا |
future-oriented <adj.> |
پایدار [نسبت به آینده] |
fear of the future |
وحشت از آینده |
future shock |
اضطراب دگرگونی |
future promissory |
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند |
he could read the future |
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد |
office of the future |
ادارهای که استفاده گستردهای از کامپیوتر |
office of the future |
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد |
prospect of the future |
دورنمای اینده |
future tense |
زمانآینده |
I am hopeful about the future. |
درباره آینده امیدوارهستم |
to mortgage one's future |
خسارت زدن به آینده خود |
future perfect |
شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد |
future attacks |
حملههای اینده را پیش بینی نکردند |
future perfect tense |
زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند |
to look forward expectantly to the future |
با انتظار به آینده نگاه کردن |
I wonder what lies in store for me in the future. |
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید. |
This must not happen in future at any cost. |
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید. |
This is important, not only today, but also and especially for the future. |
این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است. |
The future of the team is shrouded in uncertainty. |
آینده این تیم بلاتکلیف است. |
debt due at a future time |
دین موجل |
Any reform of the pension law must be left to the future. |
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود. |
Any reform of the insurance law must be left to the future. |
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود. |
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. |
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند. |
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions |
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد. |