English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (2 milliseconds)
English Persian
abnormal end of task abend
Other Matches
It is an elephantine task . it takes a lot of doing . It is a Herculean task. کار حضرت فیل است
abnormal غیر عادی
abnormal استثنائی
abnormal انرمال
abnormal ناهنجار
abnormal end خاتمه غیر عادی
abnormal psychology روانشناسی نابهنجاری
abnormal scour آب شستگی غیرعادی
mentally abnormal مختل المشاعر
abnormal water level تراز استثنائی آب
abnormal glow discharge تخلیه تابناک نامتعارف
abnormal water level ترازنابهنجار آب
to take somebody to task از کسی عیب جویی کردن
to take somebody to task کسی را سرزنش کردن
take to task <idiom> به خاطر اشتباه سرزنش شدن
to p with a task درکاری پشت کارداشتن
to f. a task از زیرکاری در رفتن
take to task مورد مواخذه قرار دادن
task شغل
task تهمت زدن تحمیل کردن
task ماموریت
task کار تکلیف
task جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
task ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
task کار
task وفیفه
task تکلیف
task امرمهم وفیفه
task زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
task organization سازمان رزمی
task management مدیریت وفیفه
task management مدیریت کار
task group گروه ماموریت زمینی
task group ناو گروه مامور اجرای عملیات
task organization سازمان برای رزم
task oriented تکلیف گرا
to be up to the task [to be equal to something] <idiom> از پس کاری برآمدن
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
mammoth task وظیفه خیلی بزرگ
foreground task کار یا وفیفه پیش زمینه
Can I entrust this task to you? می توانم این امررا به شما بسپارم ؟
to saddle any one with a task کاری را بدوش کسی گذاشتن
task work کار موفف
task unit یگان ماموریت
task fleet ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
task element یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
task element قسمت مامور اجرای عملیات
implied task وفایف استنتاجی
implied task ماموریت استنتاجی
he is unequal to the task مرد اینکار نیست
fire task ماموریت اتش
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force گروه کار
task force تاسک فورس
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force نیروی اجرای عملیات
task forces گروه کار
task forces تاسک فورس
task forces نیروی اجرای عملیات
interrupted task تکلیف ناتمام
unfinished task تکلیف ناتمام
it is a thankless task کاربیهوده ایست
it is a thankless task هیچکس نخواهدگفت مرحمت سرکارزیاد
task element عنصر اجرای عملیات
task organization سازمان دادان برای رزم برش رزمی
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task analysis تحلیل تکلیف
to break the neck of a task کمر کاریرا سکشتن
low level task تکلیف سطح پایین
task control block بلاک کنترل وفیفه
task control block بلاک کنترل کار
to set one's hand to a task دست بکاری زدن
joint task force نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
amphibious task force گروه رزمی اب خاکی
to set one's hand to a task بکاری مبادرت کردن
task state descriptor توصیف کننده وضعیت وفیفه
It is a laborious task (job). کارپرزحمتی است
joint task force گروه رزمی مشترک
task state descriptor توصیف گر حالت کار
carrier task force گروه رزمی هواپیمابر دریایی
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
the essential [inherent] [intrinsic] task کار مهم و ضروری [یا اساسی]
To set the Thames on fire . to do a herculeam task . کمر غول راخم کردن ( شکستن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com