Dictiornary-Farsi | accept as true | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 124 (7 milliseconds)

English	Persian
accept as true	باورکردن
accept as true	تبصره
accept as true	گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند


Other Matches

I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour .	دعوت شما را با منت قبول می کنم
he would not accept less	نکشید یا نمیکشد
he would not accept less	دو روز
he would not accept less	دو روز کمتر
accept	قبول شدن
accept	سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accept	قبول کردن
accept	پسندیدن
accept	پذیرفتن
I grant you that . I accept what you say .	حرف شما را قبول کنم
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
readiness to accept	حاضرقبولی
Please accept my condolences.	به شما صمیمانه تسلیت عرض می کنم.
accept machine	دستگاه پذیرنده
to accept a job	کاری [شغلی] را پذیرفتن
readiness to accept	آمادگی برای پذیرش
to accept this token of my esteem	پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
Do you accept traveller's cheques?	آیا شما چک های مسافرتی قبول میکنید؟
we are honored to accept your oders .	فرمایشات شما را می پذیرم
You are free to accept or refuse it.	درقبول و رد آن مختارید
Are you prepared to accept my conditions?	حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
To accept responsibility . To take the blame .	بگردن گرفتن
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
refusal to accept a bill	نکول اسناد تجاری
Please accept this gift as a mark of my friendship.	لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
To bear ( assume , accept ) a responsibility undertook the age of eighty .	مسئولیتی را بعهده گرفتن
true course	سمت مسیر جغرافیایی
true value	مقدار حقیقی
true <adj.>	شایسته
Is it true that. . . ?	راست است که ...؟
true mean	میانگین حقیقی
true course	heading true :syn
true course	راه حقیقی
true course	سمت حرکت جغرافیایی ناو یاهواپیما
true	پابرجا
true	راستین
true	درست
true	حقیقی کردن
true	راست
true	ثابت کردن
true	خالصانه صحیح
true	راستگو
true	واقعی حقیقی
true	ثابت
true	فریور
true	حقیقی
true <adj.>	صحیح
true <adj.>	مناسب
true	وضعیت منط قی
true <adj.>	درست
true power	توان متوسط
true power	توان واقعی
true power	توان حقیقی
true pelvis	لگن زیرین
true life	حقیقی وصحیح
true origin	نقطه مبداء یا مبنای مختصات جغرافیایی نصف النهار مبداء مختصات جغرافیایی
true meridian	نصف النهار واقعی
true life	مطابق زندگی روزمره
true [and accurate] <adj.>	از روی صدق وصفا
true score	نمره حقیقی
true slump	نشست واقعی
true wind	باد حقیقی
What you say is true in a sense .	گفته شما به معنایی صحیح است
true-blue	هوادار دو آتشه
true-blue	پیرو متعصب
true wind	سمت وزش باد
true vertical	قائم واقعی
true variance	پراکنش حقیقی
true track	تصویر زاویه بین شمال واقعی و مسیر هواپیما روی زمین
true life	واقعی
true north	شمال حقیقی
ti is true in the rough	بطورکلی درست است
true altitude	altitude observed
true azimuth	گرای حقیقی
true basic	تروبیسیک
true bearing	سمت جغرافیایی
true bill	اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
true born	حلال زاده اصیل اصل
true bred	اصیل
partially true	فی الجمله راست
partially true	تا یک اندازه راست
true resistance	مقدارمقاومت حقیقی
true north	شمال جغرافیایی
true north	شمال واقعی
true to one's promise	خوش قول
true copolymer	همبسپار حقیقی
it is not true that he is dead	اینکه میگویند مرده است حق ندارد
it is true that he was sick	راست است که او ناخوش بود
true resistance	مقدار مقاومت اهمی
true bred	با تربیت
true complement	متمم واقعی
true complement	متمم مبنایی
true form	فرم واقعی
true he is somewhat stingy....	راست است که اندکی خسیس است ولی ...
true heading	سمت حقیقی
true dip	شیب حقیقی
true heading	سمت جغرافیایی
true heading	course true
true hearted	صمیمی
true hearted	بی ریا
true horizon	افق حقیقی عکس یا افق پرسپکتیوی عکس هوایی
true azimuth	سمت حقیقی گرای جغرافیایی
true complement	مکمل صحیح
true complement	متمم واقعی متمم مبنایی
true complement	مکمل واقعی
true convergence	سیستم کنترل جغرافیایی یاسیستم مختصات جغرافیایی تقارب حقیقی نصف النهارات
true convergence	انحراف جغرافیایی
true copy	رونوشت مطابق با اصل
negative true logic	سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
true or real focus	کانون حقیقی
true air speed	سرعت نسبی هواپیما
a true and accurate report	گزارشی درست و دقیق
true or sternal ribs	دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
It doesnt ring true to me .	به گوشم درست نمی آید
positive true logic	یک سیستم منطقی که در ان ولتاژ کم بیانگر بیت صفر وولتاژ بالا بیان کننده بیت یک میباشد
true false questions	پرسشهای درست- نادرست
true air speed	سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
true false test	ازمایش درستی ونادرستی چیزی
show one's (true) colors <idiom>	نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
Theres many a true word spoken in jest . <proverb>	در هر مزای یقایقى نهفته است .
Lets suppose the news is true .	حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد