English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
accomodation line قبول یک نوع خطر به وسیله بیمه گزار وقتی با بیمه نامه های دیگری همراه است
Other Matches
accomodation تدارک جا اثاثیه تطابق
accomodation قدرت تطابق چشم
accomodation وسایل آسایش واستراحت جا و مکان
accomodation تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
accomodation train راه آهنی که در ایستگاه های مختلف توقف میکند
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault تماس خطوط
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line of d. حد فاصل
on line مستقیم
line of d. مرز
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
in line <idiom> با محدودیت متداول
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
on line متصل
on line درون خطی
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line برون خطی
off line غیر متصل
off line قطع
off line منفصل
line up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
line-up به خط شدن
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
on line در خط
on line داخل رده
on line مورداستعمال
line up <idiom> به صف کردن
in line همراستا
in line شمشیر در وضع حمله
mean line خط میان
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line خط تقسیم دیدبانی
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
on line help کمک مستقیم
on the line هواپیمای اماده پرواز
out of line خارج از خط جبهه
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
down line بار کردن پایین خطی
the line صف
o o line خط دیدبانی سپاه
to come in to line در صف امدن
along line در امتداد خطوط
down the line <idiom> درآینده
line out با خط علامت گذاشتن
line by line سطر به سطر
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
old line محافظه کار
along line در خط
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line موافقت کردن
down the line ضربه از کنار زمین
line خط زدن
line خط انداختن در
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line لاین
line محصول
line شعبه
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line سطر
line دهنه
line لجام
line : خط
line رشته
line رشته بند
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line جبهه جنگ
line سیم
line طناب سیم
line جاده
line حدود رویه
line در سمت
line صفی در خط
line نسب
line رسن
line ریسمان
by line کار یاشغل اضافی وزائد
line ترازکردن
line طناب خط
line اراستن
line خط
line طرز
line پوشاندن
line استرکردن
line خط صف
line خط دار کردن
line بخط کردن
line : خط کشیدن
by-line خط دوم یافرعی
by-line خط فرعی راه اهن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
by line خط فرعی راه اهن
by line خط دوم یافرعی
line ردیف
lyman line خط لیمان
marriage line گواهینامه ازدواج
marriage line عقدنامه سند ازدواج
on line operation عملکرد درون خطی
line telegraphy تلگراف خطی
line tester ازمایش کننده خط
mason's line ریسمان کار
mooring line طناب مهار مین
median line میانه
line switching خط گزینی
line terminal ترمینال خط
line synchronization همزمانی سطور
message line خط مخابره
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
marline or line طناب کوچک دولا
line width پهنای خط
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line دوراهی
load line خط بار
local line خط محلی
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line voltage ولتاژ شبکه
mach line موج ضربهای ضعیف
lumber's line خط سینه ناو
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
line transformer مبدل خط
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
lubber's line نشانگر سینه
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
profile line نیمرخ زمین
percolation line خط نفوذ
penny a line پست
penny a line ارزان
peaked line خط پاره پاره
peaked line خط چین
pass a line رد کردن طناب
overhead line خط هوایی
line hit اختلال خط
overhead line سیمکشی هوایی
line impedance امپدانس خط
outhaul line برون کش
phase line خط خیز
phase line خط مبداء حرکت جنگی
phantom line خط سری
private line خط خصوصی
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
price line خط قیمت
poverty line خط فقر
possibilities line خط بودجه
possibilities line خط امکانات
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pipe line خط لوله
phantom line خط فرضی
out of line coding کدگذاری برون خطی
line inductance اندوکتیویته خط
out line font قلم متغیر
penny a line ارزان نویس بی مایه
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
no fire line خط منع اتش
no fire line خط منع اتش توپخانه
non switched line خط گزینه نشده
out line font فونت متغیر
orienting line خط توجیه
on line system سیستم درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
on line operation عمل درون خطی
on line database پایگاه داده درون خطی
line of fall خط فرود
offside line خط فرضی موازی با دروازه
off line storage حافظه برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
nonswitched line خط غیر گزینشی
mooring line سیم مهار
line switching راه گزینی خطی
line of regression خط رگرسیون
line of flow خط جریان
line of fire خط اتش
line of fire خط تیر
line of fall خط فرود گلوله به زمین
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com