Dictiornary-Farsi | accumulated profit | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 111 (6 milliseconds)

English	Persian
accumulated profit	پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است


Other Matches

accumulated	متراکم
accumulated	انباشته شده
accumulated depreciation	کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
accumulated frequency	فراوانی تراکمی
accumulated capital	سرمایه متراکم
accumulated dividend	سود سهام متراکم شده
accumulated error	خطای انباشته
accumulated frequency	فراوانی تجمعی
the interst accumulated	تنزیل ان روی هم رفت
Dust has accumulated [settled] on the chairs.	روی صندلی ها خاک نشسته
just profit	سود عادلانه
it did not profit me	فایدهای بمن نرساند
what will it profit you	چه سودی برای شما خواهدداشت
it did not profit me	مرا سودمند نبود
she your profit with him	سودخودرابا اوتقسیم کنید
to his own profit	بفایده خودش
to profit from something	سود بردن از چیزی
just profit	سود منصفانه
profit	سود
profit	عایدی داشتن
profit	فایده رساندن
profit	منفعت بردن
profit	برتری
profit	مزیت
profit	فایده منفعت
profit	سود بردن
profit	نفع
for-profit <adj.>	تجاری
for-profit <adj.>	بازرگانی
profit	منفعت
profit	سود بردن منفعت کردن
for-profit <adj.>	تجارتی
profit	فایده
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
profit and loss a	حساب سودوزیان
retained profit	سود تقسیم نشده
reasonable profit	منفعت عقلایی
profit cannibalism	افراط در تخفیف و ارزان فروشی
profit centre	مرکز سود
profit centre	واحد دخل و خرج کننده
pure profit	سود خالص
profit centre	قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
profit motive	انگیزه سود
profit tax	مالیات بر سود
undivided profit	سود تقسیم نشده
What was your net profit?	خرج دررفته چقدر منفعت کردی ؟
thoughtful of profit	سود
profit-taking	فروشسهام
profit-making	درآمدزائیکردن
non-profit-making	غیرانتفاعی
yearly profit	سود سالانه
to profit by the accasion	موقع را مغتنم شمردن
to profit by the accasion	از موقع استفاده کردن
to make a profit	منفعت کردن
to make a profit	سود بردن
thoughtful of profit	در فکر
taxable profit	سود مشمول مالیات
target profit	سود مطلوب
target profit	سود مورد نظر
profit and loss	سود و زیان
profit sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
accounting profit	سود از دیدگاه حسابداری
anticipated profit	سود مورد انتظار
best profit output	profit best
best profit point	نقطه بیشترین مقدار سود
best profit point	best
contingent profit	منفعت احتمالی
contingent profit	سود اتفاقی
corporate profit	سود شرکت سهامی
distributed profit	سود توزیع شده
distributed profit	سود تقسیم شده
accounting profit	سود حسابداری
profit margins	حاشیه سود
profit sharing	مشارکت در سود
profit sharing	تسهیم در سود
profit sharing	سهم کارگران از سود
profit-sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
profit-sharing	مشارکت در سود
profit-sharing	تسهیم در سود
profit-sharing	سهم کارگران از سود
profit margin	درصد سود از فروش خالص
profit margin	حاشیه سود
profit margins	درصد سود از فروش خالص
make a profit	سود بردن
economic profit	سود اقتصادی
net profit	سود ویژه
normal profit	سود متعارف
normal profit	سود عادی
operating profit	سود عملیاتی
operating profit	سود ناخالص
principal and profit	مایه و سود
profit and loss	حساب سود وزیان
net profit	سود خالص
maximum profit	حداکثر سود
best profit output	محصول در بیشترین مقدارسود
interest profit	عایدی حاصل از بهره
excess profit	سود اضافی
loss of profit	عدم النفع
gross profit	سود ناخالص
pre tax profit	سود قبل از پرداخت مالیات
Did you make any profit in this deal ?	آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
short run profit	سود در کوتاه مدت
undistributed corporate profit	سود تقسیم نشده شرکتها
wage profit ratio	نسبت دستمزد به سود
falling rate of profit	نرخ نزولی سود
I made a decent profit.	سود خوبی بر دم
profit and loss account	حساب سود و زیان
I made a lot of profit in the deal .	دراین معامله فایده زیادی بردم
I shall personally undertake tht you make a profit.	من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover.	برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.