English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
acid proof paint رنگ ضد اسید
Other Matches
acid resisting paint رنگ ضد اسید
acid proof ثبات اسیدی
acid proof ضد اسید
acid=proof galosh گالش ضد اسید
acid proof wire سیم ضد اسید
acid proof floortile کاشی ضد اسید
acid proof brick آجر ضد اسید
acid proof floor tile موزاییک ضد اسید
paint رنگ
paint رنگ نقاشی
paint رنگ شدن
paint نگارگری کردن نقاشی کردن
pc paint برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
to paint out بازدن رنگ پاک کردن
to paint something [with something] چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
paint رنگ کردن
paint رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
paint پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
luminous paint رنگ نور
luminous paint رنگ شب نما
lay on paint رنگ زدن
lacquer paint رنگ لاکی
grease paint رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران
luminous paint شبرنگ
paint pot گلفشان
paint brush قلم موی نقاشی
paint coat روکش رنگ
paint gun رنگ پاش
paint progarm برنامه نگارگری
paint program نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
paint remover رنگ زدا
paint thinner تینر یا رقیق کننده رنگ
paint roller غلطک رنگ کاری
fluorescent paint رنگ فلورسنت
flat paint رنگ مبنا
anticorrosive paint ماده ضد زنگ
antirust paint ضد زنگ
antirust paint رنگ ضد زنگ
battery paint رنگ باتری
bituminous paint رنگ قیری
bituminous paint رنگ قیردار
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
cement paint اندود کردن با دوغاب سیمان
coat of paint اندود رنگ
enamel paint رنگ لعابی
finishing paint رنگ سازی اماده
fireproof paint رنگ نسوز
flat paint زمینه
paint spray اسپریرنگ
oil paint رنگ روغن
oil paint رنگ روغنی
smooth the paint رنگ کردن و پرداخت کردن
surface paint استر
water paint رنگ لعابی
to paint the lily چیز زیبارا ارایش مصنوعی کردن
traffic paint خط کشی راه
wall paint رنگ دیوار
war paint نقاشی بدن برای رزم و پیکار
paint cup مخزنرنگ
gloss paint رنگیکهوقتیخشکشدهباشد میدرخشد
paint stripper مادهایکهجهتازبینبردنرنگهایبرجاماندهازقدیماستفادهمیشود
poster paint تقریبابیرنگ
to coat something [with paint] چیزی را با لایه ای [از رنگ] پوشاندن
Paintbrush/Paint windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap
priming paint رنگ استر
priming paint رنگ استری
phosphorescent paint رنگ تابنده
plastic paint رنگ پلاستیکی
paint work رنگ کاری ساختمان
paint thinner تینر رنگ
paint thinner رقیقگر رنگ
rustproof paint رنگ ضد زنگ
skin paint نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
paint spray gun پیستوله رنگ
anti flouing paint رنگ ضد خزه
paint roller mill غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
His fingers were stained with paint . روی انگشتانش لکه های رنگ بود
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
paint the town red <idiom> اوقات خوشی داشتن
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
paint spray gun رنگ پاش
paint spraying equipment تجهیزات رنگ پاشی
to strip the paint off the wall رنگ را از دیوار [با خراش] کندن
paint roller mill دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
heat fast paint رنگ مقاوم گرما
rust protection paint رنگ ضد زنگ
to paint adoor green دری را رنگ سبز زدن
to paint adoor green رنگ سبز بدری زدن
to paint the town red عربده کردن
to paint the town red مستی کردن اشوب کردن
linseed oil paint رنگ روغن برزک
of proof سوراخ نشدنی
of proof ازرموده
in proof of برای اثبات
proof اثبات [ریاضی]
proof مدرک
proof دلیل
proof چرکنویس
proof محک
proof برهان
proof گواه
proof مقیاس خلوص الکل
proof نشانه مدرک
proof اثبات
proof قطعی
You have rubbed your coat against some wet paint . کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )
shell proof ضد گلوله
rust proof ضد زنگ
rust proof پادزنگ
rain proof ضد باران
proof weather هوا پایدار
proof spirit الکل خالص
smoke proof ضد دود
proof sheet نمونه غلط گیری
proof reader مصحح
proof reader غلط گیری کننده
proof of laziness نشانه تنبلی
clear proof بینه
clear proof دلیل واضح
smoke proof غیر قابل نفوذ دود
rust proof غیر قابل زنگ زدن
burden of proof بار اثبات
burden of proof مسئوولیت اثبات ادعا
break proof ازمایش شکست
shell proof مقاوم در مقابل گلوله
shell proof ضد نفوذ گلوله
bomb proof پناهگاه یاساختمانی که در مقابل بمب مقاوم باشد
cannon proof ضد گلوله
bomb proof ضد بمب
shock proof ضد ضربه
cannon proof ضد گلوله توپ
slip proof مقام در برابر لغزش
proof of laziness دلیل تنبلی
proof of debt سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
lead proof ارائه دلیل کردن
galley proof نمونه ستونی مطالب چاپی که هنوز صفحه بندی نشده
accident proof علت وقوع حادثه
he was proof against harm اسیب بردار نبود
he was proof against harm هر اسیبی را دفع میکرد
heat proof ضداتش
heat proof نسوز
high proof سنگین
high proof تند
high proof برنده
onus of proof بار اثبات
immersion proof وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
in proof of his statement برای اثبات گفته خود
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
fracture proof مقاوم در برابر شکستگی نشکن
foundry proof نمونه غلط گیری شده برای تهیه کلیشه یاگراور
proof of debt دلیل طلب
damp proof نمبند
damp proof نمگیر
damp proof course= لایه نمبند
damp proof course= لایه نمگیر
proof load بار ازمایشی
document in proof دلیل مستند
earthquake proof ضد زلزله
plate proof نمونه اول صفحات و مطلب چاپ شده
explosion proof پوشش ضد انفجار
explosion proof ازمایش- انفجار
fire proof نسوز
fire proof ضد اتش
flame proof ضد شعله
light proof ضد نور
Proof – reading. غلط گیری (تصحیح مطا لب چاپی وغیره )
to put to proof ازمایش کردن دراوردن
to put to proof ازمودن
to pull a proof نمونه دراوردن باماشین فشاردستی که ...سوی خودبکشند
to pull a proof نمونه چاپی دراوردن
lean-to proof بام سینه دیواری
water proof دافع اب
to bring to the proof امتحان کردن
to bring to the proof ازمایش کردن
to bring to the proof به تجربه رساندن
to put to proof امتحان کردن محک زدن
to put to proof به تجربه رساندن
leak proof متراکم
proof by contradiction برهان خلف [ریاضی]
damp-proof course عایقرطوبتی-ایزوله
bullet-proof پاد گلوله
bullet-proof ضد گلوله
weather proof محفوظ از اثرهوا هوا نخور
water proof رطوبت ناپذیر
bullet-proof ضد گلوله کردن
to bring to the proof محک زدن
to bring to the proof ازمودن
burden of proof وفیفه اثبات
sound proof ضد صوت
thief proof دزد نخور
alkali proof مقاومت محلول سوزش اور
air proof هوا ناپذیر
indirect proof برهان غیرمستقیم
thief proof محفوفاز دزد
heat proof quality حالت نسوزی
heat proof quality ثبات حرارتی
splash proof enclosure حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
drip proof enclosure حفافت در مقابل ریزش اب
earthquake proof foundation غیر مقاوم درمقابل زلزله
damp proof membrane پوسته نمبند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com