English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
active aircraft هواپیمای فعال
active aircraft هواپیمای درگیر در رزم
Other Matches
aircraft هواپیما
aircraft طیاره
aircraft carrier ناو هواپیمابر
aircraft battery منبع الکتریکی برای هواپیما
anti aircraft پدافند هوایی
anti aircraft ضد هوایی
aircraft vectoring کنترل مسیر سمتی هواپیما
aircraft arrestment مهارکردن هواپیما
assault aircraft هواپیمای هجومی
aircraft arrestment عملیات مهار هواپیما
aircraft carriers carrier : syn
aircraft carriers ناو هواپیمابر
aircraft carrier carrier : syn
aircraft vectoring کنترل سمتی هواپیما
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
aircraft guide مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
aircraft handover تعویض کنترل هواپیما
aircraft handover تبادل کنترل هواپیما
aircraft inspection بازرسی هواپیما
aircraft defective هواپیمایی که به علت نقص فنی نتواندپرواز کند
aircraft defective هواپیمای معیوب
aircraft plotter وسیله ناوبر هواپیما
aircraft plotter وسیله ترسیم مسیر هواپیما
aircraft plumping لوله کشی هواپیما
aircraft records اسناد هواپیما
aircraft repair تعمیر هواپیما
aircraft rigging تنظیم نهایی هواپیما
aircraft scrambling دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
aircraft section قسمت هواپیمایی
aircraft section رسدهواپیمایی
aircraft structure ساختمان هواپیما
aircraft system سیستم ساختمان هواپیما
aircraft engine موتور هواپیما
light aircraft هواپیمای سبک
passenger aircraft هواپیمای مسافربری
naval aircraft هواپیمای ناوپایه
notional aircraft هواپیمای قراردادی هواپیمای نمونه
one aircraft was shot down یک هواپیما
program aircraft جمع کل هواپیماهای موجودیک کشور
aircraft arresting دستگاه مهار هواپیما
aircraft arresting دستگاه بازدارنده هواپیما ازحرکت
shipboard aircraft هواپیمای ناو پایه
tactical aircraft هواپیمای جنگی
tailless aircraft هواپیمای بی دم
ultralight aircraft هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
unmanned aircraft هواپیمای بدون سرنشین
aircraft alternation اصلاحات در خواص فیزیکی وخصوصیات پرواز هواپیما
aircraft accident سانحه هوایی
The aircraft got off the ground . هواپیما اززمین بلند شد
aircraft company شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
maritime aircraft هواپیمایی برای عمل کردن روی مناطق دریایی
marine aircraft هواپیمایی برای عمل کردن روی سطح اب هواپیمای قابل شناور شدن روی سطح اب
civil aircraft هواپیمای غیر نظامی
one aircraft was shot down سرنگون گردید
clean aircraft هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
escort aircraft هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
axial of an aircraft محور هواپیما
integrated aircraft هواپیمای یک پارچه
anti-aircraft ضد هواپیما
landing aircraft هواپیمای در حال فرود
large aircraft هواپیمای بزرگ
aircraft specification خصوصیات هواپیما
lead aircraft هواپیمای نوک یا هواپیمای رهبر هواپیمای هادی در تک هوایی
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
aircraft arresting hook مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
aircraft arresting barrier وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
aircraft control unit کابین کنترل هواپیما
aircraft cross servicing سرویسهای متقابله دستگاههای هواپیما سرویس جنبی دستگاههای هواپیما
aircraft accident report گزارش سانحه هوایی
aircraft arresting hook قلاب مهار هواپیما
aircraft control unit قسمت کنترل هواپیما
aircraft arresting gear جعبه دنده دستگاه مهارهواپیما
aircraft arresting complex وسایل مهار هواپیما
aircraft climb corridor دالان صعود هواپیما
aircraft block speed سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
aircraft gun laying رادار هواپیما
aircraft log book بایگانیها هواپیما
fixed wing aircraft هواپیما با بال ثابت
heavier than air aircraft هواپیمای سنگین تر از هوا
high tailed aircraft هواپیمایی که دم افقی ان بالای سکان عمودی قرارگرفته
lighter than air aircraft هواپیمای سبکتر از هوا
rotary wing aircraft هواپیما با بال گردنده
variable geometry aircraft هواپیمایی که شکل کلی ان تغییر کند
aircraft maintenance truck کامیونتعمیرهوایی
anti-aircraft missile گلولهموشکضدهوایی
The lights of the aircraft were blinking. چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
control line aircraft نوعی هواپیمای مدل که مسیرپرواز ان با تغییر نیروی کشش دو یا چند سیم یا رشته توسط اپراتور زمینی کنترل میشود
awaiting aircraft availability زمان انتظار درخط تعمیر
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
awaiting aircraft availability زمان تحت تعمیر بودن هواپیما
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
anti aircraft artillery توپخانه ضد هوایی
anti aircraft artillery توپخانه پدافند هوایی
anti aircraft defense پدافند ضد هوایی
attack aircraft carrier ناو هواپیمابر تهاجمی
aircraft modification and control کنترل و هدایت هواپیما
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
self active فاعل در نفس خود
active اکتیو
active مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
active یکان کادر
active نظامی کادر
active هدف فعال خط مشی فعال
active عامل
active موثر
active کارگر
active اطلاعات را رد و بدل میکند
active دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
active فایلی که روی آن کار انجام میشود
active اژیر کنشی کاریک
active پرتحرک
active فعال کنشی
active کنش گر
active معلوم
active کاری
active ساعی
active فعال
active حاضر بخدمت
active دایر
active تنزل بردار
active باربح
active کنش ور
active متعدی مولد
active balance مانده فعال
an active remedy درمان کاری
an active volcano اتشفشان در حال کار یاروشن
active army ارتش کادر
active area ناحیه فعال
active carbon کربن فعال
active cell سلول فعال
active analysis تحلیل فعال
active army ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
active storage گنجایش مفید
active capacity گنجایش مفید
active balance مانده مثبت
active balance موازنه مثبت
an active man مرد ساعی
an active man مرد کاری
an active debt بدهی با ربح
active avoidance اجتناب فعال
active algolagnia ازارگری جنسی
active a ccount حساب متحرک یا جاری
active service خدمت کادرثابت
the active voice فعل معلوم
active sodomy بچه بازی
radio active رادیواکتیو
optically active فعال نوری
active sodomy لواط
an active remedy چاره موثر
verb active فعل معلوم
verb active فعل متعدی
pro-active گرایش به ایجاد وقایع
active tracking مولدردیاب
radio active دارای تشعشع اتمی
politically active از لحاظ سیاسی پرتحرک
active force نیروی فعال
active service خدمت زیر پرچم
the active voice معلوم
active list فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
active sonar رادار دریایی فعال
active sonar ردیاب فعال
active status وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
active status خط مشی فعال توپخانه
active stock موجودی فعال
active stock موجودی انبار که مورد استفاده قرارمیگیرد
active therapy درمان فعال
active vocabulary واژگان فعال
active window پنجره فعال
active zone of well حوزه فعال چاه
active zone of well حوزهای که چاه را تغذیه میکند
active installation قسمت فعال
active installation تاسیسات فعال
active index شاخص فعال
active index ایندکس فعال
active sonar سونار فعال
active sodomy لواطه
active material ماده موثر
active material مواد عامل
active material موادی که خاصیت تجزیه دارند
active mine مین فعال
active mine مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
active officer افسر کادر
active officer افسر کادر ثابت
active plate صفحه موثر
active power توان موثر
active program برنامه فعال
active program برنامه دائر
active rope طناب اصلی کوهنوردی
active site محل فعال
active site موضع فعال
active lines خطهای فعال
active hydrogen هیدروژن فعال
active conductor سیم برق دار
active duty خدمت کادر ثابت
active current شدت موثر
active database پایگاه دادههای فعال
active component مولفه موثر
active defense پدافند عامل
active defense دفاع عامل
active absorption جذب فعال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com