English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (5 milliseconds)
English Persian
actual argument نشانوند واقعی
Other Matches
i did not f. his argument دلیلش را نفهمیدم
There is no argument about that. حرف ندارد ( کاملا" مسلم وقطعی است )
he was i. to our argument دلائل ما به خرجش نمیرفت
argument بحث در باره چیزی بدون توافق
argument متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
argument استدلال
argument بحث
argument نشانوند
argument مباحثه
argument دلیل
argument احتجاج
argument شناسه
argument علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
argument متغیر مستقل
actual واقعی
actual حقیقی
actual self خود واقعی
actual فعلی
sole argument تنها دلیل
sole argument یگانه دلیل
raise an argument احتجاج
raise an argument حجت اوردن
argument separator جداکننده شناسه
dummy argument ارگومان یا نشانوند ساختگی
dummy argument نشانوند ساختگی
sole argument دلیل منحصربفرد
hold one's own (in an argument) <idiom> دفاع از موقعیت خود
argument [of a function] متغیر مستقل تابعی [ریاضی]
to instigate an argument تحریک به دعوا کردن
to instigate an argument دعوا راه انداختن
to start an argument with somebody با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
argument [of a function] متغیر مستقل [ریاضی]
argument association وابسته سازی نشانوند
actual temperature درجهدمایواقعی
actual key کلید واقعی
actual velocity سرعت واقعی
actual instruction دستور العمل واقعی
actual carrier موسسه حمل و نقل واقعی
actual neurosis روان رنجوری واقعی
actual movement حرکت حقیقی
actual cost هزینه واقعی
actual damage خسارت واقعی
actual expenses مخارج واقعی
actual income درامد واقعی
actual loss زیان واقعی
actual load بار واقعی
actual investment سرمایه گذاری واقعی
actual output دبی موثر
actual output بازداده فعال
actual address تعداد متوسط بیت دادهای که در یک زمان مشخص ارسال شده اند
actual address کد دودویی که مستقیما در واحد پردازش مرکزی اعمال میشود و فقط از آدرس ها و مقادیر مطلق استفاده میکند.
actual address آدرس ذخیره سازی کامپیوتری که مستقیما و بدون هر گونه تغییری به یک محل یا وسیله دستیابی دارد
actual address نشانی واقعی
actual saving پس انداز واقعی
actual resistivity مقاومت حقیقی
actual price قیمت واقعی
actual placement قرار دادن بار در محل تخلیه و بارگیری
actual parameter پارامتر واقعی
actual address دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
actual decimal point نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
actual total loss کل زیان وارده
actual state of affairs اوضاع فصلی
actual maximum flowline ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
actual obligated space محل یا جا در بارگیری دریایی
actual water income اب ورودی موثر
actual state of affairs اوضاع کنونی
actual state of affairs وضع فعلی
actual velocity of ground water سرعت واقعی اب زیرزمینی
The topic of our discussion . The subject of our talk (argument). موضوع بحث وصحبت ما
The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange . زن و شوهر بگو مگوشان شد [بگو مگو کردند]
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com