English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
actual decimal point نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
Other Matches
decimal point ممیز اعشار
decimal point ممیز
decimal point ممیز اعشاری
decimal point نقطه اعشار
assumed decimal point ممیز عاریتی
assumed decimal point ممیز فرضی نقطه اعشار فرضی
actual فعلی
actual حقیقی
actual واقعی
actual self خود واقعی
actual address دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
actual instruction دستور العمل واقعی
actual investment سرمایه گذاری واقعی
actual load بار واقعی
actual address تعداد متوسط بیت دادهای که در یک زمان مشخص ارسال شده اند
actual address کد دودویی که مستقیما در واحد پردازش مرکزی اعمال میشود و فقط از آدرس ها و مقادیر مطلق استفاده میکند.
actual income درامد واقعی
actual expenses مخارج واقعی
actual damage خسارت واقعی
actual cost هزینه واقعی
actual argument نشانوند واقعی
actual address نشانی واقعی
actual output دبی موثر
actual output بازداده فعال
actual neurosis روان رنجوری واقعی
actual temperature درجهدمایواقعی
actual address آدرس ذخیره سازی کامپیوتری که مستقیما و بدون هر گونه تغییری به یک محل یا وسیله دستیابی دارد
actual velocity سرعت واقعی
actual carrier موسسه حمل و نقل واقعی
actual saving پس انداز واقعی
actual resistivity مقاومت حقیقی
actual loss زیان واقعی
actual parameter پارامتر واقعی
actual price قیمت واقعی
actual placement قرار دادن بار در محل تخلیه و بارگیری
actual key کلید واقعی
actual movement حرکت حقیقی
actual maximum flowline ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
actual water income اب ورودی موثر
actual obligated space محل یا جا در بارگیری دریایی
actual total loss کل زیان وارده
actual state of affairs وضع فعلی
actual state of affairs اوضاع فصلی
actual state of affairs اوضاع کنونی
actual velocity of ground water سرعت واقعی اب زیرزمینی
decimal ریاضیات و نمایش اعداد با استفاده از سیستم دهدهی
decimal کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimal اعشاری
decimal سیستم اعدادی که از اعداد 0-9 استفاده میکند
decimal نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
decimal سه طرح درست پس از نقط ه اعشاری
decimal تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimal تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimal رقم دهدهی اعشاری
decimal دهگان
decimal دهدهی
decimal دهگانی
decimal اعشار
decimal key دکمهاعشار
decimal fraction کسر اعشاری
decimal number عدد اعشاری
decimal digit رقم اعشاری
zone decimal دسته بندی ده دهی
zone decimal دسته بندی اعشاری
decimal digit ارقام دستگاه دهدهی
decimal digit رقم دهدهی
decimal coinage مسکوکات دهدهی
decimal code کد دهدهی
decimal balance ترازوی اعشاری
coded decimal رقم دهدهی رمزی
decimal notation نشان گذاری دهدهی
decimal function کسردهدهی
packed decimal اعداد بسته شده
packed decimal عدد اعشاری فشرده
packed decimal دهدهی فشرده
recurring decimal اعشاری مکرر [ریاضی]
terminating decimal کسر اعشاری صحیح [ریاضی]
decimal points نقطه اعشار
decimal points ممیز اعشاری
decimal notation نمادسازی دهدهی
repeating decimal اعشاری مکرر
decimal points ممیز
decimal function کسر اعشاری
decimal number عدد دهدهی
decimal numeral رقم دهدهی
decimal system سیستم دهدهی
decimal tab جدول بندی اعشاری
decimal table جدول تصمیمی
dewey decimal رده بندی دهدهی دیویی
decimal points ممیز اعشار
binary coded decimal دهدهی به رمز دودویی
binary coded decimal سیستم کدگذاری در کامپیوترکه در ان همه ارقام دهدهی توسط گروه 4 تائی از 0 و 1ها نمایش داده میشود اعداد اعشاری با کد دودوئی
decimal to hexadecimal conversion تبدیل دهدهی به شانزده شانزدهی
coded decimal number عدد دهدهی کدگذاری شده
repeating decimal number عدد دهدهی تکراری
proper decimal fraction کسر اعشاری صحیح [ریاضی]
decimal to octal conversion تبدیل دهدهی به هشت هشتی
decimal file system سیستم انبارداری اعشاری سیستم شمارش اقلام اعشاری
binary to decimal conversion تبدیل دودوئی به دهدهی
decimal number system سیستم اعداد اعشاری
decimal number system سیستم اعداد دهدهی
decimal to binary conversion تبدیل دهدهی به دودوئی
binary coded decimal code code BCD
binary coded decimal notation code BCD
point to point line خط نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
point to point نقطه به نقطه
in point در خور
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
in point بجا
in point مناسب
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
not to point پرت بیجا
not to point بیرون از موضوع
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
on the point of going در شرف رفتن
near point نقطه نزدیک
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
point four اصل چهار
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
zero point نقطه صفر
the point is اصل مطلب این است
point out <idiom> توضیح دادن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
The point is that… چیزی که هست
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
try for point تلاش برای کسب امتیاز
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
not to the point خارج از موضوع
far point برد بینایی
three point فن 3 امتیازی کشتی
to come to a point بنوک رسیدن
to come to a point باریک شدن
to the point مربوط بموضوع
to the point بجا
point محل مرکز
point قطبهای باطری یاپلاتین
point به سمت متوجه کردن
point نشانه روی کردن
to point to something به چیزی متوجه کردن
point نوک
point سر
point هدف گیری کردن
point نقطه
point نکته
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
point مقصود
point تیزکردن
point اصل
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point باریک کردن
point ماده اصل
point موضوع
point رسد نوک
point خاطر نشان کردن
point راس
point امتیاز
point اشاره کردن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point نوک گذاشتن
point جهت
point درجه امتیاز بازی
point نمره درس پوان
point هدف
point مسیر
point مرحله قله
point پایان
point گوشه دارکردن
point نوکدار کردن
point متوجه ساختن
point جهت مرحله
point حد
point نقط ه
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point محل
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point محل شروع چیزی
point دماغه
point درصد
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point نشان دادن
point نقطه نوک
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نشان میدهد
point نقطه گذاری کردن
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
to point to something به چیزی اشاره کردن
point پوینت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com